محل تبلیغات شما

هیئت حضرت فاطمة‌ الزهراء سیدة‌ النساء العالمین



سوره‌ی مبارکه‌ی مائده (5)،آیه‌ی 102

قَدْ سَأَلَهَا قَوْمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِهَا كَافِرِینَ ﴿۱۰۲

جمعی از پیشینیان از آنها سؤال كردند و سپس به مخالفت با آن برخاستند، (ممكن است شما هم چنان سرنوشتی پیدا كنید).

تفسیر

قَدْ سَأَلَهَا قَوْمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِهَا كَافِرِینَ»، گروهى پیش از شما نیز از این‌گونه پرسش‌ها كردند آنگاه به سبب آن كافر شدند. این آیه ادامه‌ی آیه‌ی قبل و یک سخن بسیار خطرناک است که باعث شده است که بزرگان دین پاره‌ای از علوم را یاد ندهند و آن اینکه یک عدّه سؤال کردند، بعد از سؤال کردن، قبول نکردند، وقتی قبول نکردند یا از طرف خود قانونی گذاشتند که بدعت‌گذاری می‌شود، یا انکار ضروری دین کردند که هر دو سر از کفر درمی‌آورد! اگر انسان پاره‌ای از سؤالات را بپرسد، بداند و عمل نکرده و انکار کند، ممکن است کافر هم بشود، این کفر، کفر اعتقادی، تشریعی، بدعت‌گذاری و کفر انکار ضروری دین است.

سوره‌ی مبارکه‌ی مائده (5)،آیه‌ی 103

مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِیلَةٍ وَلَا حَامٍ وَلَكِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ ﴿۱۰۳

خداوند هیچ‌گونه بحیره و سائبه و وصیله و حام قرار نداده است (اشاره به چهار نوع از حیوانات اهلی كه در زمان جاهلیّت استفاده از آنها را ممنوع می‏دانستند و این بدعت در اسلام ممنوع شد) ولی كسانی كه كافر شدند بر خدا دروغ می‌بندند و بیشتر آنها نمی‌فهمند.

تفسیر

مَا جَعَلَ اللَّهُ مِن بَحِیرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِیلَةٍ وَلَا حَامٍ»، در این آیه معطّل نمی‌شویم فقط معنای چهار کلمه و یک پیام را به عرض رسانده و ردّ می‌شویم، چون در این آیه حکم انواع شتران بیان شده و ما نه شتربان و نه شتر فروش هستیم، منتهی یک پیام دارد که مربوط به خرافه است و به درد من و شما می‌خورد و می‌توان در مورد آن صحبت کرد.

 بحیرة» به شتری مى‏گفتند كه پنج بار در یک خانه زائیده بود و اگر پنجمین آنها ماده بود، گوشش را شكاف وسیعى مى‏دادند، و آن را بحال خود آزاد مى‏گذاشتند و خوردن گوشت آن را حرام می‌دانستند.

بحیرة» از ماده بحر» به معنى وسعت و گسترش است و اینكه عرب دریا را بحر مى‏گوید به خاطر وسعت آن است و اینكه بحیره را به این نام مى‏نامیدند به خاطر شكاف وسیعى بود كه در گوش آن ایجاد مى‏كردند.

این سخن به دو دلیل خلاف می‌باشد یکی اینکه اسراف است و دیگر اینکه باعث شکنجه‌ی حیوان می‌شود، چون شتری که نمی‌تواند کار کند و به جایی برود و نگه داشته می‌شود تا بمیرد معلوم است که شکنجه می‌شود، به این علّت اسلام هم این حکم را قبول نکرده است.

 سائبه شترى بوده كه دوازده- و به روایتى ده- بچّه در یک خانه یا خانه‌های متعدّد مى‏آورد، آن را آزاد مى‏ساختند و حتّى كسى سوار بر آن نمى‏شد و به هر چراگاهى وارد مى‏شد آزاد بود و از هر آب‌گاه و چشمه‏اى آب مى‏نوشید كسى حقّ مزاحمت آن را نداشت، تنها گاهى از شیر آن مى‏دوشیدند و به مهمان مى‏دادند (از ماده سیب به معنى جریان آب و آزادى در راه رفتن است).

عرب به خاطر زاد و ولد زیاد، آن را سنبل برکت می‌دانستند، منتهی با این سنبل برکت، ضدّ برکت رفتار می‌کردند چون آن را می‌بردند و در دشت و صحرا رها می‌کردند تا یا از گرسنگی بمیرد یا گرگ یا حیوانات درّنده آن را بخورند، و خوردن گوشتش را حرام می‌دانستند.

 وَصِیلَة»، شتری بود که دوقلو می‌زایید و بچّه‌های آن هم یکی نر و دیگری ماده می‌شد، این مورد بسیار کم اتّفاق می‌افتاد که هم شتر دوقلو بزاید و هم جنسشان یکسان نباشد. ذبح کردن و گوشت چنین شتری را نیز حرام می‌دانستند و در صورت ذبح هم گوشتش قابل استفاده نبود. در اینجا لازم به ذکر است که گاهی در زبان عربی سین» یا صاد» در معنا تفاوت بسیاری می‌کند چون وسیله، به معنی ابزار است.

و حام»، شتری بود که به عنوان فحل» (نرینه، قوچ) از آن استفاده می‌کردند که ذبح آن را نیز حلال نمی‌دانستند.

اسلام این چهار حکم را به عنوان خرافه ردّ کرده و در این آیه می‌فرماید: خداوند حکمی ‌به نام بحیره، سائبه، وصیله و حام قرار نداده است. یعنی حکم اینها که شما به واسطه‌ی خرافه می‌گویید حرام است، خداوند چنین حکمی قرار نداده است.

وَ لَكِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ»، امّا کافران به دروغ بر خدا افترا می‌بندند. در آیه قبل عرض شد اگر انسان از خود حکمی ‌قرار داده و به خدا نسبت بدهد بدعت‌گذاری محسوب می‌گردد که در حکم کافر است.

افترا» عبارت است از این که انسان دانسته دروغی را به کسی نسبت دهد، اگر ندانسته بگوید، دروغ گفته است، امّا با وجود این که می‌داند این عیب در فلانی وجود ندارد و بگوید، افترا است. در موضوع مورد بحث نیز اگر دانسته و به دروغ بگوییم این حکم خداوند است اضافه کردن حکم بر احکام خداوند است، و اگر بگوییم این حکم خداوند نیست، کاستن حکمی‌از احکام خداوند می‌باشد که در هر دو صورت بدعت و کفر است.

اشکال مختلف خرافات

وَأَكْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ»، اکثریّت این خرافه‌پرستان عاقل نیستند. تنها پیام آیه‌ی شریفه این است که خرافه‌زدایی واجب است گرچه مردم به آن عادت کرده باشند.

خرافات اشکال مختلف دارد که در اینجا به مواردی از آن اشاره می‌کنیم:

برخی می‌گویند: نمی‌توان در شب، قربانی را ذبح کرد، در حالی که هیچ اشکالی ندارد، مانند اینکه فلان حاجی ساعت یازده شب رسیده است اینها هم صبح مهمان دارند همگی هم کارمند هستند و باید صبح سر کار بروند، بنا است غذا را هم در خانه درست کنند، فلان سبیل کلفت آمده دستی به سیبیلش کشیده و می‌گوید: من به این قربانی امان دادم! باید گفت: تو بی‌جا کردی! مگر این حیوانی جانی است و ما می‌خواهیم او را مجازات کنیم که تو به او امان می‌دهی؟ هر گوشتی که قسمت مهمانی حجّ یا احسان حضرت ابی­ا‌لفضل(ع) یا مراسم مذهبی نمی‌شود، برخی گوشت‌ها در مراسم گناه و در بدن گناهکاران مصرف می‌شود، امّا برخی گوشت‌ها قسمتشان این است که در بدن مؤمنین بوده و وسیله‌ی عبادت آنان می‌گردد، خود این حیوان هم خوشحال بوده و احساس شادی توفیق دارد.

چه در روز  و چه در شب قربانی را می‌توان ذبح کرد منتهی بهتر این است که در روز باشد و قبل از ذبح به او آب داده شود. گاه طرف می‌گوید تازه به او آب داده‌ام، دیگری می‌گوید: نه آب بیاورید و بعد در حالی که پاهای حیوان را بسته است به زور سر او را در آب فرو می‌برد تا آب بخورد. در حالی که مستحبّ است حیوان را از مسیری بیاورند که اگر دلش آب خواست بخورد، پس نباید از خودمان رسمی در آوریم.

گاه برخی دیدن روباه در جادّه را به فال نیک و مشاهده‌ی خرگوش را فال بد می‌گیرند و اگر افسر جریمه کند به آن ربط می‌دهند در حالی که باید گفت:  این که زمان اعتبار گواهینامه‌ی تو به پایان رسیده و یا اتومبیلت بیمه ندارد این موضوع به خرگوش بیچاره ربطی ندارد، آیا خرگوش به افسر پیامک داد که مهلت گواهینامه تو پایان یافته است؟! اینها خرافاتی هستند که به وفور در بین اغلب مردم وجود دارد.

گاه وقتی عروس می‌آید او را نگه می‌دارند، یک تخم مرغ زیر پایش می‌گذارند تا از روی آن ردّ شود، تا چشم شور بترکد، در حالی که ما در تعالیم دینی چنین چیزی نداریم، امّا دادن صدقه و خواندن آیه‌ی و ان یکاد» توصیه شده است و یا وارد شده است که و ان یکاد» کنار عروس باشد، یا گفته شده برخی دعاها را بالای سر نوزاد نبرید، بلکه دعا را زیر بالش کودک بگذارید و بعد کودک را وارد اتاق کنید.

عدد سیزده با دوازده هیچ فرقی ندارد، پلاک سیزده، چهارده و دوازده هیچ فرقی با هم ندارند امّا در همین مرکز استان می‌توان چندین خانه را به شما نشان داد که نوشته 1+12یا 1-14، این خانه‌ها تابلو دارند که صاحبانشان بی‌عقل و خرافه‌‌پرست هستند. در روستاها هم شاخ گاوهای بزرگ جلوی درب خانه‌ها است، اینها هم عقل ندارند، آن شاخ هیچ ربطی به بد نظر ندارد، اینها باید گفته شوند امّا با گفتن هم مردم عادات غلط خود را ترک نمی‌کنند.

آتش چهارشنبه سوری برای باز شدن بخت انسان، هیچ کاری نمی‌کند امّا نمی‌توان آن را برای نادانان فهماند، می‌گویند: سرخی تو از من، زردی من از تو! اینها خرافه است و باید گفته شود؛ چه گوش کنند چه گوش نکنند؛ امّا به نام دین نباید مطرح کنند.

نذر باید رجحان داشته باشد، نمی‌توان گفت: من نذر کرده‌ام که اگر این شتر در خانه‌ی ما پنج شکم بزاید گوشت آن بر ما حرام است، یا نذر کرده‌ام سرم را قمه بزنم، یا نذر کرده‌ام فلان کار انجام بگیرد همسرم را طلاق دهم؛ همه‌ی این نذرها باطل است و هیچ کدام رجحان نداشته و چنین نذرهایی هرگز از اوّل منعقد نمی‌شوند.

انسان خرافی بی‌عقل است با هر میزان تحصیلات یا هر نوع فکری که داشته باشد، برخی وقتی می‌شنوند فلانی کارش به طلاق کشیده است اغلب خانم‌های آذری به سینه‌ی خود می‌زنند تا این بلا از آنان دور گردد، یا افرادی که قدری کلاسشان پایین است به یقه‌ی لباس خود تف می‌کنند! اینها در فرهنگ دین وجود دارند و همه خرافه است و مانعی در مقابل هیچ اتّفاقی ایجاد نمی‌کند.

گاه در بین آقایان اگر فردی با صدای بلند آه کشیده و گریه کند می‌گویند: زندگی شما خراب می‌شود تو اینجا بنشین و خارج مشو تا این بدخواه بیرون برود و بعد ببینیم چه خاکی به سرمان کنیم ، این هم باوری باطل و خرافی است.

اغلب در مراسم عقد اگر کسی چاقو در دست داشته باشد یا دست‌هایش را به هم قفل کند تذکّر می‌دهند که دست‌هایتان را روی زانوهایتان بگذارید و کسی دستش را مشت یا در هم قفل نکند! به اینان باید گفت: اگر با این کارها بخت عروس و داماد بسته می‌شود، همان بهتر که بسته شود!

در یکی از مأموریّت‌های تبلیغی به بنده گفتند فلان سیّد که تریلی و خانه دارد، می‌گوید اگر به من پول ندهند من زبانشان را می‌بندم! گفتم: من می‌گویم چیزی به او ندهید او بیاید و زبان مرا ببندد، میزبان گفت: حاج آقا! اسلام به زبان شما بسیار نیاز دارد! گفتم: اگر او زبان مرا می‌بندد بگذارید ببندد، من می‌خواهم لال باشم و هیچ چیز ندادم! گفته بود: تا فردا صبح به آن شیخ مهلت می‌دهم اگر پشیمان نشد زبانش را خواهم بست. گفتم: اگر تا فردا ظهر یا حتّی شب هم بماند من چیزی نخواهم داد. شب از آن منطقه گذاشت و رفت. ما در دین چنین چیزهایی نداریم انسان باید در برابر این خرافه‌ها محکم بایستد و به هر چه پیش آید خوش آید» معتقد باشد و بداند که هرگز از دین ضرری نمی‌رسد.


توسطحجّت‌الاسلام والمسلمین جناب دكتر حسین ایمانی به تاریخ ۹۵/۵/۵

بسم الله الرحمن الرحیم

سوره‌ی مبارکه‌ی مائده (5)،آیه‌ی 101

یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیَاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْتَسُؤْكُمْ وَإِنْ تَسْأَلُوا عَنْهَا حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْعَفَا اللَّهُ عَنْهَا وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ ﴿۱۰۱

ترجمه: ایكسانی كه ایمان آورده‏‌اید از مسائلی سؤال نكنید كه اگر برای شما آشكار گردد شمارا ناراحت می‏كند، و اگر به هنگام نزول قرآن از آنها سؤال كنید برای شما آشكار می‌شود،خداوند آنها را بخشیده (و از آن صرف نظر كرده) است و خداوند آمرزنده و حلیم است.

تفسیر

قبل از شروع تفسیر ابتدا به شأن نزول آیه‌ی شریفه اشارهنموده سپس به یک سؤال علمی که بعد از مطرح کردن شأن نزول به ذهن می‌رسد جواب دادهو آنگاه پیام‌های آیه مطرح می‌شود که بسیار مهمّ است. چون آیات شریفه مورد بحث ازجمله آیاتی است که در زندگی بسیار به درد می‌خورد و اینطور نیست که در سال یا درطول عمر یک بار مورد استفاده قرار بگیرد.

شأن نزول 

سؤال بی‌جا ممنوع!

در شأن نزول آیات فوق در منابع حدیث و تفسیر، اقوال مختلفىدیده مى‏شود، ولى آنچه با آیات فوق و تعبیرات آن سازگارتر است شأن نزولى است كه درتفسیر مجمع‌البیان از على‌بن ابى‌طالب(ع) نقل شده است كه روزى پیامبر(ص) خطبه‏اى خواند و دستور خدا رادرباره‌ی حجّ بیان كرد شخصى بنام عكاشه- و به روایتى سراقه- گفت آیا این دستوربراى هر سال است، و همه سال باید حجّ بجا بیاوریم؟

پیامبر(ص) به سؤال او پاسخ نگفت، ولى او لجاجت كرد و دو یا سه بار،سؤال خود را تكرار نمود. پیامبر(ص) فرمود: واى بر تو چرا این همه اصرار مى‏كنى اگر در جواب توبگویم بلى، حجّ در همه سال بر همه‌ی شما واجب مى‏شود و اگر در همه سال واجب باشدتوانایى انجام آن را نخواهید داشت و اگر با آن مخالفت كنید گناهكار خواهید بود،بنابراین مادام كه چیزى به شما نگفته‏ام روى آن اصرار نورزید زیرا (یكى از) امورىكه باعث هلاكت (بعضى از) اقوام گذشته شد این بود كه لجاجت و پر حرفى مى‏كردند و ازپیامبرشان زیاد سؤال مى‏نمودند، بنابراین هنگامى كه به شما دستورى مى‏دهم بهاندازه‌ی توانایى خود آن را انجام دهید (اذا امرتكم من شى‏ء فاتوا منه ما استطعتم)و هنگامى كه شما را از چیزى نهى مى‏كنم خوددارى كنید»، آیات فوق نازل شد و آنها رااز این كار باز داشت»[1].

آیه‌ی شریفه قبل از حجّة‌الوداع نازل شده است، پیامبرگرامی اسلام(ص) قبل از حجّة‌الوداع یک بار به حجّ تمتع رفته‌اند و دوّمین حجّشان،حجة‌الوادع بود چون در سال هشتم هجری مکّه را فتح کردند، در سال نهم هجری بهحجّ  رفتند و در سال دهم هجری هنگام رفتنبه حجّ فرمودند هرکس با هر شرایطی می‌تواند به مکّه بیاید، معلوم بود که آخرین سالعمر شریف پیامبر(ص) است.

در سال قبل از حجّة‌الوداع یعنی زمان نزول آیه‌ی موردبحث، پیامبر(ص) احکام حجّ را آموختند، احکام حجّ از احکام سخت دین می‌باشد وکوتاهی در مورد هر حکم، جریمه دارد و جریمه‌اش نیز به صورت نقد بر ذمّه‌ی انسانتعلّق می‌گیرد؛ به این علّت، حجّاج باید به دقّت آن را بیاموزند و به انجام آناهتمام ورزند. حال فریضه‌ی حجّ با این همه سختی در عمر هر مسلمان یک بار واجب شدهاست اگر در هر سال یک بار واجب بود بسیار سخت‌تر می‌شد، چون حجّ مقدّمات و مقارناتدارد و مسلمانی بی‌کار می‌طلبید که سالی 38 روز برای حجّ وقت بگذارد.

برخی می‌گویند: چه کسی گفته حجّ بر من واجب است، بهعنوان مثال تهیّه‌ی جهیزیّه‌ی دخترم و مانند آن حجّ من است. شیخ صدوق در كتاب الفقیه»از امام صادق(ع) از اجدادشان روایتمى‌كند: رسول خدا(ص) در ضمن وصیّتى بهأمیرالمؤمنین(ع) مى‌ فرماید: یا علىّ! كسی كهحجّ را به تأخیر اندازد تا اینكه مرگ او را فرا گیرد، خداوند او را در روز قیامت،یهودى یا نصرانى مبعوث خواهد نمود»[2].

لازم به ذکر است که منظور از اقوام گذشته در شأن نزول،بنی‌اسرائیل بودند. روزی جوانی در بنی‌اسرائیل کشته شد چون تعیین قاتل از طریق عادّی ممكن نبود و ادامه‌یاین وضع ممكن بود موجب فتنه و قتل عظیم شود، نزد موسی(ع) آمدند تا او از خدا بخواهد قاتل را معرّفی كند.

موسی(ع) حلّ مشكل را از درگاه خدا خواست، خداونددستوری به او داد، موسی(ع) آن دستور را به قومخود چنین بیان كرد: خداوند به شما دستور میدهد ماده گاوی را ذبحكنید و قطعهای از بدن آن را به مقتول بزنید، تا زندهشود و قاتل را معرّفی كند و درگیری پایان یابد.

بنیاسرائیل گفتند: آیا ما را مسخره میكنی؟ موسی(ع) گفت: به خدا پناه میبرم از اینكه از جاهلان باشم.

بنیاسرائیل اگر كار را در همین جا ختم میكردند، زود به نتیجه میرسیدند، ولی بر اثرسؤال‌های مكرّر، خودشان كار خود را دشوار نمودند، به موسی(ع) گفتند: از خدا بخواه برای ما روشن كند كه اینماده‌ گاو، باید چگونه باشد؟ موسی(ع) گفت: خدا میفرماید: ماده گاوی كه نه پیر و از كارافتاده، و نه جوان باشد، بلكه میان این دو باشد، آنچه به شما دستور داده شد زودانجام دهید. بنیاسرائیل گفتند: از خدا بخواهد كه چه رنگیداشته باشد. موسی(ع) گفت: خداوند میفرماید: گاوی زردرنگكه رنگ آن بینندگان را شاد سازد. بنیاسرائیل گفتند: از خدا بخواه بیشتر توضیحدهد، زیرا چگونگی این گاو برای ما مبهم است، اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد.

موسی(ع) گفت: خداوند میفرماید: گاوی باشد كهبرای شخم زدن رام نشده، و برای زراعت آبكشی ننموده است و هیچ عیب و رنگ دیگری دراو نیست. بنیاسرائیل گفتند: اكنون مطلب روشن شد. حقّمطلب را برای ما آوردی»[3].به اینعلّت بنی‌اسرائیل به امّت بهانه‌جو معروف گشته‌اند و اگر کسی در مورد چیزی سؤالاتبی‌مورد بکند می‌گویند بهانه‌های بنی‌اسرائیلی می‌آورد.

منظور از سؤال از اهل ذکر در قرآن

سؤالی علمی که در اینجا مطرح می‌شود این است که چراخداوند در آیه‌ی مورد بحث می‌فرماید سؤال نکنید و در آیه‌ی دیگر می‌فرماید: فَاسأَلواأهلَ الذِّكرِ إن كُنتُم لا تَعلَمونَ»[4]،اگر خود نمى‌دانید از اهل ذکر و افرادی که به مسأله آشنا هستند و حضور ذهندارند، بپرسید؟ راه جمع این دو آیه این است که سؤال‌های واجب و ضروری پرسیده شودولی سؤال‌های بی‌خود مطرح نگردد.

طلبه‌ای بود که سیزده سال درس خوانده بود امّا اعتمادبه نفس نداشت و استادانش مدام می‌گفتند که تو می‌توانی به تبلغ بروی، ولی او بهانهمی‌آورد و نمی‌پذیرفت و می‌گفت: شاید چیزی پرسیدند که من بلد نبودم؟! بالاخرهاستادی همه‌ی امکانات را فراهم کرد و او را به تبلیغ فرستاد. طلبه سوار بر اسب می‌رفتکه شخصی او را صدا کرد و پرسید: قربان نام حضرت ابی‌الفضل(ع) گردم نام همسرشان چهبود؟ طلبه بازگشت و گفت: استاد دیدی آبرویم در همین ابتدای کار رفت، استاد گفت:نادان نباش این از سؤالات واجب نیست که با ندانستن آن آبروی تو برود، می‌گفتیسکینه بود اگر او می‌گفت که نه نامش لبابه است می‌گفتی روایات مختلف است. آنبیچاره برگشت باز در بین راه فردی پرسید: نام پدر زن حضرت ابی‌الفضل(ع) چه بود؟گفت اباالفضل(ع) نخواهد گذاشت من به تبلیغ بروم، باز نزد استاد بازگشت و گفت کهنمی‌تواند به تبلیغ برود.

این‌گونه سؤالات از سؤالات بی‌خود است، نام همسر حضرتابی‌الفضل(ع) لبابه یعنی عاقلک یا بسیار عاقل است، و نام پدر زنشان  عبدالله‌بن عبّاس است. اگر کسی اینها را نداندچیزی نمی‌شود و در قیامت هم از این‌گونه مسائل سؤال نمی‌شود. اینها واجب نیستند واگر یا خانم جلسه‌ای اینها را نداند طوری نمی‌شود. البتّه امروزه گاه علاوهبر اینها می‌پرسند: بگو ببینم قبل از بان‌کی‌مون، دبیر کلّ سازمان ملل که بود؟اینها چیزهایی نیست که اگر انسان آنها را نداند باعث سرشکستگی او شود، واجبات،محرّمات و مستحبّات را بداند گرچه مکروهات را هم نداند باز طوری نیست.

سؤال دیگری که در اینجا مطرح می‌شود  این است که آیا آیه اعتقادی، اجتماعی یا عمومیاست؟ جواب این است که آیه‌ی شریفه جزو آیات عمومی است که شامل مسائل اعتقادی،اجتماعی و فردی است. به عنوان مثال فلان ش را طلاق داده یا طلاق گرفته، بهمحض دیدنشان می‌پرسند چرا طلاق گرفتی؟ یا چرا طلاق دادی؟ یا یک عدّه وقتی به عیادتمریض می‌روند تمام جزئیات بیماری او را می‌پرسند و مریض بیچاره مجبور می‌شود آن رابه همه‌ی عیادت‌کنندگان توضیح دهد در حالی که می‌توان گفت: الحمدلله خوب هستید،خطر رفع گردیده، ضرر دنیوی خیلی مهمّ نیست! به چنین افرادی باید گفت مسائل شخصیافراد ارتباطی به شما ندارد و سفارش شده است که سؤال‌های بی‌خود پرسیده نشود.

مسئولین، بعضی از مطالبی را که می‌دانند، نباید در اختیار عمومبگذارند. نظیر مسائل اقتصادی مانند کمبود گندم و. زمانی در کشور ما ذخیره‌ی گندمبه یک هفته رسید، اگر این موضوع در اخبار گفته می‌شد و حتّی می‌گفتند: نگران نباشیدان‌شاءالله کشتی‌ها می‌رسند، باز نان که سهل است مردم از شدّت نگرانی بیسکوئیت‌هایدر مغازه‌ها را نیز می‌خریدند.

یک سال قبل در چند مدرسه‌ی بالانشین تبریز شپش دیده شد،این را در همه جا پخش کردند؛ معلوم نبود که شامپو یا داروی عدّه‌ای در دستشانمانده بود یا واقعیّت داشت، 2 میلیون و 400 هزار نفر را نگران کردند که شپش پیداشده است.

چنین خبرهایی کم نیستند منتهی نباید بگذاریم پاره‌ای ازچیزها در صفحه‌ی حوادث رومه‌ها چاپ شده و علّتش گفته شود. به عنوان مثال اکنوندر چهارراه‌ها رومه‌ فروش‌ها برای فروش بیشتر رومه‌ی خود، جار زنند که خفاششب یا عقرب سیاه دستگیر شد! اگر اجازه داده شود این پرونده‌ها با جزئیاتش نوشتهشود که زن همدستی کرده و همسرش را کشته‌اند، یا شوهری زنش را کشته و در چمدانگذاشته در چاه انداخته و چاه را آتش زده است؛ مردی که این رومه را می‌خواند،وقتی به منزل می‌آید بدبین می‌آید، یا خانمی که این خبر را می‌شنود شب نمی‌تواندبخوابد و با خود می‌گوید مبادا امشب شوهرش دیوانه شده و او را بکشد! پس جزئیاتهرگز قابل انتشار نیست، اگرچه با انتشار آن، تیراژ رومه چهار یا پنج برابر شدهو بسیار سودآور باشد، امّا بدبینی در جامعه بوجود می‌آید.

اکنون قضیّه‌ی حقوق‌های نجومی پخش شده است، کلّ اینافراد نهصد نفر هستند که 57 نفرشان بالاترین حقوق را می‌گرفتند، در حالی که اکنونتعداد حقوق‌بگیران بازنشستگی و کارمندان، بالغ بر 9 میلیون و 300 هزار نفر می‌باشند،و نهصد نفر در برابر این تعداد کارمند درصد بسیار ناچیزی است. به کسانی که ایناخبار را پخش می‌کنند باید گفت: این مسائل را نگویید، آنها را دستگیر کنید، اعدامهم بکنید، مصادره هم بکنید، وقتی حکم به نتیجه رسید بگویید چپاول کرده بودند و بهاین صورت هم برخورد گردید.

وقتی این اخبار پخش می‌شود یکی هم که قبض آبش را ندادهو آبش را قطع کرده‌اند، یا گران‌فروشی کرده و دست‌گیرش کردند می‌گوید: چرا وقتیبرخی 800 میلیون تومان می‌خوردند مانع نشدند؟ در پاسخ باید گفت: فرقی ندارد آن همخلاف است، این هم خلاف است تو متدیّن هستی و با این آب غسل کرده و وضو گرفته‌ایقرار نیست جایی خلافی انجام شد بگوییم خلاف‌های دیگر هم اشکالی ندارد؟ خلاف، خلافاست یکی پیچ را گران می‌فروشد و یکی هم بستنی را گران می‌فروشد یکی هم رشوه می‌گیرد؛اینها اعتماد مردم را از بین می‌برد به این علّت عقل و وحی حکم می‌کند که در جامعهنگذاریم هر خوراک  فکری پخش شود.

اکنون موارد بی‌ربطی مطرح می‌گردد مانند اینکه از فردآگاهی می‌پرسند که آیا سال آینده بنزین گران خواهد شد؟ یک جواب این است که بگویدباید صبر کنیم ببینم مجلس چه تصمیمی می‌گیرد و با این حرفش جلوی گران شدن سه ماهزودتر را می‌گیرد؛ جواب دیگر این است که بگوید بله سیصد تومان گران خواهد شد و بااین کارش از هم‌اکنون به تورّم دامن می‌زند.

نوع گویندگی و خبردهی گاه آرامش جامعه را به هم می‌زند،پس برای جلوگیری از تشویش اذهان و حفظ امنیّت ذهنی مردم بایستی اجازه ندهیم هر سخنگفته شده و هر چیزی چاپ گردد.

قابل تأمّل است که وم عبرت‌گیری از آیه‌ی مورد بحثبرای یک روز و یک بار نیست، بلکه در طول سال، هفته و ماه و حتّی در طول ساعاتزندگی به دردمان می‌خورد.

عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلیمٌ»،اگر در موردی ندانسته به حرام افتادید، خداوند ارتکاب حرام ندانسته را عفو می‌کندو خداوند پرده‌کش بسیار بردبار است. اگر بنا بود که خداوند در اوّلین لحظه‌ای کهما گناه کردیم، مجازات کند، با گناه چشم، کور شویم، با گناه دست، چلاق شویم، باگناه زبان، لال شویم، با گناه گوش، کر شویم، هیچ‌کدام از اعضاء ما سالم نمی‌ماند،امّا خداوند حلیم و بردبار است و مرتّب مجال توبه می‌دهد، یک جمعه، یک روز یا حتّییک ساعت قبل از پیدایش علایم مرگ توبه را از انسان قبول می‌کند. غَفُورٌحَلیمٌ» اشعار دارد به وجه و علّت مهلت دادن خدا برای توبه‌ی توبه‌کار، به اینمعنا که ان‌شاءالله اهل گشته و به راه راست هدایت می‌شود!



[1] - تفسیر" مجمع البیان" وتفسیر" در المنثور" و" المنار" در ذیل آیه مورد بحث باتفاوتهایى این شان نزول را نقل كرده‏اند. به نقل از تفسیر نمونه   ج‏5    96.    

[2] - من لایحضرهالفقیه، ج ۴، ص ۳۷۵.

[3] - مضمون آیات 67 تا 71 سورة بقره.

[4]-سوره‌ی نحل، آیه‌ی 43.


سوره‌ی مبارکه‌ی مائده (5)،آیه‌ی 98

اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ وَأَنَّ اللَّهَ غَفُورٌرَحِیمٌ ﴿۹۸

ترجمه: بدانید خدا دارای مجازات شدید و (در عین حال)آمرزنده و مهربان است.

تفسیر

همراهی خوف و رجا از تعالیم قرآن

اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ وَ أَنَّاللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ»، بدانید هر آینه عذاب خداوند خیلی شدید است، وهر آینه خدا بسیار پرده‌کش و بسیار مهربان است. بارها عرض شده است در ماه مبارکرمضان، رجب، شعبان و شب‌های جمعه از ذکر یا غفّار» غفلت نکنید، هر زمان یادتانافتاد، بگویید: یا غفّار، یا غفّار، یا غفّار! یا غفّار» غیر از عفو بوده و بهمعنی پرده‌کش است، یعنی آن خدایی که بطور شتر دیدی، ندیدی به حساب‌ها رسیدگی می‌کند،بطوری که حتّی تخلّفات از یاد خود اعضای بدن هم می‌رود.

در اینجا یک قانون کلّی وجود دارد و آن عبارت از ایناست که هر وقت کسی را ترساندی، به دنبالش امید بده، و وقتی امید دادی، به دنبالشبترسان! به عنوان مثال گفته شده گریه برای اهل بیت(ع) به اندازه‌ی پر مگسی درقیامت درجه‌ای به انسان می‌دهد که اگر نگاه کنی، عمّامه از سرت می‌افتد، بلافاصلهباید گفته شود البتّه منظور گریه‌ی با معرفت است؛ یعنی وقتی مطلب امیدوار کننده‌ایگفته شد، شرط آن هم در کنارش باید گفته شود.

این در حالی است که بعضی مدّاحان برای اینکه اشک مردمرا درآورند می‌گویند: ای کاش برادر مرده یا مادر مرده‌ای در اینجا نباشد، طرف همبا شنیدن این سخن به شدّت گریه می‌کند؛ او برای برادر یا مادر خود گریه می‌کند،گریه برای مادر هم معلوم نیست که ثواب دارد یا ندارد. در حالی که ما کاری با این کارهانخواهیم داشت، مصیبت اهل بیت(ع) را خواهیم گفت، ما باید به مقامی برسیم که مصیبتاهل بیت(ع) بر ما اثر بگذارد، در این حال اشک با معرفت خواهد بود.

در مشهد مقدّس به علّت ازدحام جمعیّت، هیچ‌وقت دست مابه راحتی به ضریح امام هشتم(ع) نمی‌رسد با این حال آنجا می‌گوییم: یا غریب‌الغربا!برخی می‌گویند: چرا به امام رضا(ع) غریب‌الغربا می‌گویید با وجود اینکه هر سالچهارده میلیون نفر برای زیارت ایشان می‌آیند؟! در پاسخ باید گفت: صد میلیون بیاید،کدام‌یک خود آقا را از امام(ع) می‌خواهد؟ هر کدام بچّه، زن، ماشین، خانه یا شوهرمی‌خواهد، چند نفر می‌گویند: ای عالم آل محمّد(ع)! خودت را به من بشناسان، ای نورآسمان‌ها و زمین خود را به من بنمایان! پس غریب‌الغربا است، هر کسی به فکر قلّک وزندگانی خودش است و این احوالات مقام انسان را ترقّی نمی‌دهند.

بنده مجتهدی را می‌شناسم که اکنون در قید حیات هستند،هر سال یک بار همه‌ی فرزندان خود را به مشهد می‌برد و در هر دفعه سفر، سه بار باهم در برابر پنجره‌ی فولاد می‌ایستند، ایشان به امام رضا(ع) عرض می‌کنند: آقا!وظیفه‌ی من بود خانواده‌ام را به پابوسی شما بیاورم، امسال را هم را آوردم، خودتمراقبشان باش، وقتی هم که من نباشم خودتان آنها را بیاورید! چنین برخوردی نوعیضمانت است، او مجتهد است، زیارت‌نامه‌های خوبی هم بلد است امّا آنجا حرف دلش را می‌گوید.بنده پرسیدم: آقا! سه روز است که می‌بینم به اینجا می‌آیید، چه کار می‌کنید؟خندیدند و گفتند: من در این سه روز در این لحظات عوام هستم، می‌آیم و حرف دلم رامی‌گویم.

آیا بنده و شما آنجا به یادمان می‌افتد که به دنبالپنجره‌ی فولاد باشیم؟ با کسانی که دخیل می‌بندند ما هم دل خود را دخیل ببندیم؟حالات فرق می‌کند، مجتهدی به من فرمودند: نجف که رفتی، در حرم حضرت علی(ع) مستقیمبه ضریح نگاه نکن، حضرت علی(ع) است، لنگر زمین و آسمان است، سلامت را بده و رد شو؛بنده هم نتوانستم نگاه کنم، چون معلوم نبود اگر نگاه می‌کردم اذن ورود می‌داد یانمی‌داد؟! آیا واقعاً برای همه‌ی زوّار اینطور است که در را بزنند و بفرما بشنوند؟یا برای عدّه‌ای بفرما هست و به یک عدّه بفرما داده نمی‌شود؟ یا برخی قاطی مردمشده و می‌آیند؟ به عنوان مثال فردی خود قهر کرده یا مال ورثه را نداده وبه کربلا آمده است، آیا آقا می‌گذارند وارد شود؟!

پس چون این طور است باید حواسّمان جمع باشد، هر کسی راکه ترساندیم، امید هم بدهیم وگرنه ترس زیادی ناامیدی می‌آورد، وعده‌ی زیادی وامیدواری بی‌جا، هر دو هلاک کننده است. دیده‌اید بعضی‌ها تند تند می‌گویند: خداکریم است، آیا با گفتن خدا کریم است گناه آنها کم می‌شود؟ به اینان باید گفت: بلهخدا کریم است امّا چاه همان خدای کریم بسیار عمیق و حسابش دقیق است، باید به اینهم توجّه شود.

سوره‌ی مبارکه‌ی مائده (5)،آیه‌ی 99

مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَاتُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ ﴿۹۹

ترجمه: پیامبر وظیفه‏‌ای جز ابلاغ رسالت (و دستورهایالهی) ندارد (و مسئول اعمال شما نیست) و خدا می‌داند چه چیزها را آشكار، و چهچیزها را پنهان می‌دارید.

تفسیر

بلاغ بالاترین رسالت حضرت پیامبر(ص)

ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ»، الف ولام البلاغ» الف و لام عهدی ذهنی ذکری می‌باشد، یعنی می‌فرماید: وظیفه‌ای برعهده‌یپیامبر(ص) نیست مگر آن ابلاغی که انسان را به هدف برساند. در سوره‌ی حجرات و سوره‌ینور عرض شده است که بلاغ هدایتی است که ایصال به مطلوب گردد و انسان را به هدفشبرساند. به عنوان مثال فردی می‌پرسد از کدام سمت به میدان ساعت می‌روند؟ طرف می‌گویداز این سمت برو و در چهار راه اوّل به سمت راست بپیچ، اگر نپیچد، به مقصد نمی‌رسد.امّا حالت دیگر این است که یکی می‌گوید دنبال من راه بیافت و بیا، هر جا هم لازمباشد چراغ می‌زند، هر جا که باید اعلان خطر کند، اعلان خطر می‌کند، وقتی به میدانساعت می‌رسد می‌گوید اینجا میدان ساعت است؛ این ایصال به مطلوب می‌باشد.

در دین هدف در انتخاب اوّل می‌باشد، یعنی در انتخاباوّل تحمیل وجود ندارد ولی بعد از قبول قانون و شریعتی، انسان باید به لوازم واحکام آن هم ملتزم باشد. به عنوان مثال وقتی پیامبر(ص) می‌گوید خدا و قیامتی وجوددارد و طوری بگوید که من بفهمم و قبول کنم؛ بایستی به احکام آن نیز ملتزم گردم،مانند اینکه قبول کنم که شراب‌خواری و عدم رعایت مسائل محرم و نامحرم جریمه‌اششلاّق است، این زور نیست بلکه جزو لوازم شریعت است.

  وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ»،ابدا» یعنی آشکار کردن و کتمان» یعنی پوشیده داشتن، ما اغلب دوست داریم عیوبدشمنانمان ابداع و آشکار گردد و برعکس بیشتر علاقمند هستیم که عیوب خودمان پوشیدهبماند و مردم ندانند. آیه‌ی شریفه می‌فرماید: شما نمی‌توانید با آشکار و پنهانکردن کارهای خودتان بر علم خداوند غلبه یابید، خداوند به همه‌ی چیزهایی که می‌خواهیدآشکار کنید و یا پنهان دارید آگاه است.

سوره‌ی مبارکه‌ی مائده (5)،آیه‌ی 100

قُلْ لَا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَالطَّیِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُالْخَبِیثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ﴿۱۰۰

ترجمه: بگو (هیچ‌گاه) ناپاك و پاك مساوی نیستند اگر چهكثرت ناپاك‌ها تو را به شگفتی بیندازد، از (مخالفت) خدا بپرهیزید ای صاحبان خرد،تا رستگار شوید.

تفسیر

عدم برابری خبیث و طیّب

قُلْ لَا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَالطَّیِّبُ»، الْخَبیثُ» در اینجا به معنی پاکی نیست بلکه بهمعنی پلیدی است و به هر حرامی اعمّ از خوردنی، نوشیدنی و استفاده کردنی اطلاقمی‌شود. الطَّیِّبُ» نیز به معنی پاکی است منتهی منظور فقط خوردنی ونوشیدنی نیست، بلکه به هر حلالی اعمّ از خوردنی، نوشیدنی یا استفاده کردنی گفته می‌شود.

آیه‌ی شریفه می‌فرماید: خبیث و طیّب یکسان نیستند گرچهزیاد بودن خبیثان تو را به تعجّب وادارد، مانند اینکه اکثریّت مردمنادان هستند چنانکه قرآن می‌فرماید: أَكْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُون»[1]،بیشتر آنها نمى‏دانند! أَكْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ»[2]،بیشتر آنها نمى‏فهمند! لا یَفْقَهُونَ إِلاَّ قَلیلاً»[3]، ولى آنهاجز اندكى نمى‏فهمند!

به عنوان مثال مردم می‌گویند فلان کس پسری دارد کهبسیار عاقل است چون روزی پنچاه هزار تومان درآمد دارد، یا می‌گویند فلانی پسریدارد که سفیه است چون روزی یک بار تصادف می‌کند، یعنی کسی که پول درمی‌آورد عاقلاست و ضرر زدن نشانه‌ی سفاهت می‌باشد، امّا اگر بپرسید آیا نماز می‌خواند؟ می‌گویند:ول کنید می‌خواند بخواند و نمی‌خواند نخواند!

اینها تعریف دنیوی عقل است که به هیچ وجه ربطی به معنیحقیقی عقل ندارد،  حدیث امام صادق‏(ع) این معنا را به خوبى بیان مى‏كند آنجا که وقتىمى‏پرسند: عقل چیست؟ مى‏فرماید: اَلْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ اَلرَّحْمَنُ وَ اُكْتُسِبَ بِهِ اَلْجِنَانُ»[4]،عقلحقیقتی است که به واسطه‌ی آن خداوند عبادت می‌شود و بهشت به وسیله‌ی آن کسب می‌شود.

اکثریّت مردم می‌گویند: نباید از مد جامعه عقب ماند، یکروز ترانه‌ی عهدیّه و یک روز تواشیح مد می‌شود، هر کدام مد است آن را یاد بگیر؛ بهعبارتی بیدی باش که به هر بادی می‌لرزد! البتّه ما قائل به این گفته نیستیم بلکهمی‌گوییم: دین خودت را حفظ کن، هر کس را در قبر خود گذاشته و مسئول اعمال خودشهست. هر کس اگر خودش را کنترل کند، خانواده‌‌‌اش را اصلاح کند، از مال خودش حفاظتکند این همه پلیس، اداره‌ی آگاهی و دادگاه لازم نمی‌شود.

در آخراّمان زمانی می‌رسد که انسان رویش نمی‌شودبگوید روزه هستم بلکه می‌گوید میل ندارم، چنانکه زمان شاه در دانشگاه‌ها روزهگرفتن عیب بود و می‌گفتند: فلانی هم عوام است و روزه می‌گیرد! در حالی که ما بایدبه دین و عقیده‌ی خود افتخار کنیم، اگر بپرسند چرا سیاه پوشیده‌ای؟ بگوییممحرّم  یا وفات است، نگوییم من از رنگ سیاهخوشم می‌آید، یا مشکی رنگ عشق است! برخی به باور خودشان هزینه نمی‌کنند، بگذاریدبگویند این بنده‌ی خدا زندگی ندارد، هر روز را وفات می‌داند البتّه نباید از خودرسم در بیاوریم!

به عنوان مثال غیر از امام حسین(ع) هیچ امام و حتّیحضرت پیامبر(ص) چهلم یا اربعین ندارند. یک بار خانمی به بنده زنگ زده و می‌گفت:حاج آقا! به مناسبت اربعین حضرت علی(ع) من پنجاه نفر برای ناهار مهمان دعوت کرده ونذر کرده‌ام که شما سخنرانی کنید، گفتم: ببخشید آن روز، روز دانشگاه من است و شماحقّ نداشتید از طرف بنده نذر بگویید، در ضمن ما چنین نذری نداریم، بدعت نگذارید.چنانکه سه یا چهار سال است که برخی از طرف خود مسلمیّه و محسنیّه درآورده‌اند واگر کسی در این ایّام عروسی بگیرد ناراحت می‌شوند.

اکنون با این کارها در اسم‌گذاری هفته‌ها کم آورده‌ایمو هفته‌ها با هم قاطی شده‌اند، بنابراین از خودمان رسم در نیاورده و به دنبالنادانان نخواهیم افتاد گرچه تعدادشان زیاد بوده و چیزی را مد کنند. به عنوان مثالاکنون فلان بی‌دین گهواره‌ی علی اصغر(ع) را مد کرده است و بی‌دین دیگر وقتی آن رامی‌آورند می‌گوید: بلند شو وگرنه کمرت می‌شکند، در حالی که این گهواره ارزشی نداردو بلند شدن در برابر آن نیز لازم نیست. یا زنگ می‌زنند و می‌پرسند: ما نذر سفره‌یحضرت رقیّه/ داشتیم ویادمان رفته بود لقمه‌ها را با تره ببندیم! گفتم ما چنین چیزی نداریم. یا برخی می‌گویندقربان خانم گردم مخارج سفره‌اش سنگین است! در پاسخ اینان باید گفت: خانم بنده‌یخدا از گرسنگی به رحمت خداوند رفته و سفره‌اش هیچ چیز نداشت! این زن چیزی را مد می‌کندو آن دیگری چیز دیگری را مد می‌کند، بنابراین به دنبال این نادانان نخواهیم افتادوگرنه دین مجموعه‌ای از خرافه جلوه می‌کند و هیچ کس نمی‌تواند مانع آن شود.

فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ»، ایعاقلان! از خداوند بترسید. تا کسی خطری را جدّی نگیرد، نمی‌ترسد؛ کار عقل حسابرت، اگر عقل درباره‌ی حسابرسی م جدّی فکر کند مسلّم است که خطر آنجا را مهمّمی‌شمارد. به عنوان مثال اکنون اگر بگویند فردی در خیابان تربیت اسید می‌پاشد چقدرپول به شما بدهند می‌روید و از خیابان تربیت خرید می‌کنید؟ در حالی که شاید اصلاین حرف دروغ باشد! به این علّت است که آیه‌می‌فرماید: ای عاقلان! از خداوندبترسید؛ چون سفیه به خطر اعتنایی نمی‌کند.

لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»، کسی که از قیامت نترسید اوعقل ندارد و کسی که از قیامت ترسید و خردورزی پیشه نمود ان‌شاءالله او به فلاح ورستگاری خواهد رسید.



[1]-سوره‌ی‌ انعام، آیه‌ی 37.

[2]-سوره‌ی مائده، آیه‌ی 103.

[3]-سوره‌ی فتح، آیه‌ی 15.

[4] - اصول كافى ج 1 ص‏8.


توسطحجّت‌الاسلام والمسلمین جناب دكتر حسین ایمانی به تاریخ ۹۵/۴/۲۹

بسم الله الرحمن الرحیم

سوره‌ی مبارکه‌ی مائده (5)،آیه‌ی 96

أُحِلَّ لَكُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَطَعَامُهُ مَتَاعًا لَكُمْوَلِلسَّیَّارَةِ وَحُرِّمَ عَلَیْكُمْ صَیْدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُمًاوَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ﴿۹۶

ترجمه: صید دریا و طعام آن برای شما حلال است تا شما ومسافران از آن بهره‌مند شوید، ولی مادام كه محرم هستید صید صحرا برای شما حرام استو از (نافرمانی) خدایی كه به سوی او محشور می‏شوید بترسید.

تفسیر

نکات علمی آیه‌ی شریفه

در این جلسه به مرور تفسیر آیات 96 الی 100 می‌پردازیمکه دو آیه از این پنج آیه در ادامه‌ی مباحث گذشته است، یک آیه تهدید عمومی است وآیه‌ی چهارم راهنمایی قاعده‌مند و ملاکی برای تشخیص ارزش و ضدّ ارزش است، به اینمعنی که به چه چیز ارزش و به چه چیز ضدّ ارزش خواهیم گفت.

أُحِلَّ لَكُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ »، سخن اوّل یک مفّاد علمی_فقهی است که برای دریافت آنکمی دقّت لازم است و آن عبارت است از اینکه: برای محرم صید آبزی بطور مطلق حلالاست چه دریایی، رودخانه‌ای یا پرورشی (در استخر پرورش ماهی و نظایر آن پرورش یافتهباشد) باشد.

خداوند در اینجا مثال بحر را زده و حکم آن را بیان می‌فرمایدچون آن زمان تعداد زیادی از مسلمانان مجبور بودند که از دریا عبور کرده و با قایقو کشتی از طریق یمن، کویت و کشورهای حوزه‌ی خلیج فارس به حجّ بیایند. حال اگر یکحاجی در مسیر طولانی رودخانه‌ای مانند مسیر فرات باشد که رود بلندی است و ماهی درآن وجود دارد می‌تواند از ماهی آن استفاده کند چون برای محرم صید آبزی حلال است.

قرآن بسیار عجیب بوده و اقیانوس است، انسان هر میزانپیش رفته و دقّت می‌کند، مطالب شگرف و شگفت‌تری در آن مشاهده می‌کند. یک عدّه می‌گویند:من قرآن بلد هستم و می‌گوید: أُحِلَّ لَكُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ » یعنی برای شما صید بحری حلال شده است. در حالی که یکیهم دقّت کرده و می‌گوید: صید بحری انواع گوناگون دارد:

1- صید وطری که به معنی صیدی است که به صورت تازهاستفاده می‌شود. 2- صید مالحه که به معنی نمک سود کردن صید است که یکی از قدیمی‌ترین روش‌هابرای حفظ مواد غذایی است تا گندیده نشده و مسموم‌کننده نباشد. 3- صید اندوخته کهبه صورت تن، یا فریزری نگه‌داری می‌شود. بنابراین گوشت‌های آبزیان اعمّ از ماهی،میگو و. خوردن تازه‌ و نگهداری شده‌ برای مدّت کوتاه و پخته‌شده برای مدّت‌هایطولانی آنها، برای محرم ایرادی ندارد.

دوّمین مفادّ علمی عبارت از این است که دین اسلام بن‌بستندارد، وقتی چیزی را حرام کرد، برای آن راه دیگری باز می‌کند، وقتی می‌گوید فلانچیز جایز نیست در مقابل می‌گوید فلان چیز اشکال ندارد، وقتی گفت صید حیوانات برّیممنوع است، باید مجاز آن را هم بیان کنند به این علّت در ادامه می‌فرماید: صیدحیوانات بحری اشکال ندارد.

گوشت از مواد پروتئین‌زای غالب انسان است، حاجی‌های کهآن زمان به معنی واقعی حاجی بودند، گاه یک سال و نیم برای رفت و برگشت به حجّ، وقتمی‌گذاشتند، خانم طرف حامله بود که به مکّه می‌رفت، وقتی بازمی‌گشت، فرزندش چهارزانو راه‌ می‌رفت و او را به پیشواز پدرش می‌بردند و می‌گفتند که این فرزند توست.مسلّم است که امکان نداشت حجّاج در تمام این مدّت گوشت نخورند چون در تعالیم دینآمده است اگر کسی چهل روز گوشت نخورد، باید به گوش او اذان خوانده شود، معلوم استکه اذان جانشین پروتئین نمی‌شود و این نشان می‌دهد که مصیبت و ضعف جبران‌ناپذیریوارد شده است.

نکات ادبیآیه‌ی شریفه

أُحِلَّ لَكُمْ . َحُرِّمَ عَلَیْكُمْ »، یک نکته‌ی ادبی این است که اوّل آیه با أُحِلَّ»آغاز شده و در ادامه حُرِّمَ عَلَیْكُمْ» فرموده است که هر دو مجهول بوده و از نظرادبی بین آنها صنعت طباق و تضادّ وجود دارد.

أُحِلَّ لَكُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ»، شکار آبزیان وغذا پختن از آنها برای شما حلال شد، در این بخش از آیه‌ی شریفه دو حکم وجود دارد:1- صید حلال است، 2- خوردن گوشت‌های صید شده نیز حلال است.

مَتاعاً لَكُمْ وَ لِلسَّیَّارَةِ»، صید بحری و طعام ازآن را به این علّت برای شما حلال کرده است که شما محرمان و مسافران از آن بهره‌مندگردید.

الف و لام در لِلسَّیَّارَةِ»، عوض از مضاف یامضاف‌الیه است، یعنی أهل‌السیّارة» یا سیّارة‌المحرمین» که به معنی اهل کاروانمی‌باشد و هر دو وجه برای الف و لام دارای امکان حمل و توجیه است. بارها به عرضرسیده اگر کسی ریزه‌کاری‌های ادبیاتی را بلد نباشد، صد سال هم که تفسیر بخواند،مفسّر نمی‌شود، طوطی می‌‌شود، می‌تواند از بر کند امّا از خودش چیزی نمی‌جوشد وامکان ندارد خود او نکته‌ی جدیدی پیدا کرده و بیان کند.

نکته‌ی دیگر اینکه وقتی سخن از متاع است پس حجّاج می‌توانندبرای اهل خانواده‌ی خود تحفه ببرند چون متاع همان کالا است و از کالا هم خود انسانمی‌تواند استفاده کند و هم می‌تواند برای اهل خانه ببرد. البتّه در اینجا لازم بهتذکّر است که درست نیست از مکّه سنگ به عنوان تحفه آورده شود چنانکه بعضی از حجّاجاین کار را می‌کنند، باید بدانیم سنگ مکّه با سنگ‌های دیگر هیچ فرقی ندارد و هیچتبرّک و قداستی ندارد، از کوه سنگ جمع کرده و آن جا انداخته‌اند، باز آنها را جمعمی‌کنند و اطراف کوه می‌اندازند تا باز حاجی‌ها بیایند و آنها را جمع ‌کنند.

تحفه‌ای که از آنجا می‌آید، کم یا زیاد، متبرّک استبخصوص اگر حاجی اهل معرفت باشد و به تحفه تبرّکی اضافی می‌دهد، برای مثال چادرنمازی خریده و می‌گوید: فلانی صد عدد چادر نماز دارد امّا من این را با آب زمزمشسته و برای او خواهم برد، طرف هم نباید فکر کند کهنه است؛ یا برد یمانی خریده ومی‌خواهد از روی کفن خود استفاده کند، در آنجا برای تبرّک یک لیتر آب زمزم روی آنمی‌ریزد و پهن می‌کند تا خشک شود.

البتّه بنده نمی‌دانم آب‌هایی که در بیرون می‌فروشند،آب زمزم است یا خیر، چنان که به مهرهای کربلا هم اعتقاد چندانی ندارم، اگر شما همکمی دقّت کنید، اعتقاد نخواهید داشت، چون اگر این تعداد مهر مال کربلا بود، بایددر کربلا خاکی نمی‌ماند. تربت اعلا مال کربلا، جمله درست است، امّا از کجا معلوم،شاید خاک بصره باشد، مانند اینکه می‌گوید: آلوچه‌ی کاشان است، از کجا معلوم شایدمال سردرود باشد، آلوچه‌ی سردرود ممکن است مال کرج باشد، اینها را نمی‌توان باورکرد. به این علّت بنده برای اینکه خیالم راحت شود، رفتم چهارصد مهر خریدم و در حرمریختم، از متولّی اجازه گرفتم و سیصد مهر از آن جا برداشتم، به حضرت عبّاس(ع) می‌توانقسم خورد که این مهر کربلا است.

وَ حُرِّمَ عَلَیْكُمْ صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْحُرُماً»، شکار بیابانی، صحرایی، کوهستانی و هر چیزی که در خشکی وجود دارد،بطور مطلق برای شما حرام است. ما» در اینجا مای ظرفیّه‌ی مصدریّه است،یعنی تا زمانی که در حالت احرام باشید شکار برّی برای شما حرام است. در اینجاتحریم، موقّت مشروط است، یعنی به شرط احرام و تا زمان خروج از احرام، این حرمت بهقوّت خود باقی است، قابل تأمّل است که در یک کلمه حقایق بسیاری نهفته است که انسانمی‌تواند در آن معطّل شده و نکته‌سنجی کند.

عدم رعایت حلال و حرام الهی نشان بی‌تقوایی

وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ»،در اینجا خداوند نمی‌فرماید: اگر کسانی حلال و حرام مرا مراعات نکنند، چنین و چنانمی‌کنم؛ بلکه فقط می‌فرماید: از خداوند بترسید، شما به سوی خدا بوده و به سویاو خواهید رفت.

ملاّ نصرالدّین وجود خارجی ندارد، می‌گویند روزی بز اورا یدند، کمی گشت نتوانست پیدا کند، رفت و در قبرستان ایستاد، پرسیدند: ملاّاین جا چه می‌کنی؟ گفت: هر کسی که یده است، بالاخره به اینجا خواهد آمد و از اوپس می‌گیرم! در اینجا نیز آیه می‌فرماید: از حساب خداوند بترسید، حرام و حلال رامراعات کنید، چون شما به سوی خدا است، بار دیگر زنده خواهید شد و خداوند حسابیک یک این نعمت‌ها را از شما خواهد خواست که چرا این کار را کردید؟ چرا این کار رانکردید؟ چرا واجب را ترک کردید؟ چرا حرام را انجام دادید؟!

در وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ»،اشاره‌ای وجود دارد به اینکه کسانی که به حلال و حرام الهی احترام نگذارد، بی‌تقواهستند. در تفاسیری که بنده دیدم چیزی در مورد این اشاره وجود نداشت، نام ایناشاره، اشعار تلمیحی می‌باشد. اشعار یعنی فهماندن، شعور یعنی فهمیدن و تلمیحی ازمادّه‌ی ملح و به معنی بانمک است، اشعار تلمیحی یعنی فهماندنی که بانمک و با نهایتلطافت همراه است.

بنابراین کسی که حلال و حرام را محترم نشمرد، و بگوید:این‌ها سخنان ها است، اشعار تلمیحی دارد به اینکه چنین کسی بی‌تقوا است. یکعدّه این‌گونه هستند، به عنوان مثال فردی در حجّ برای این که دو ساعت و نیم مادرشرا به طواف نبرد، او را برای طواف حجّ نساء نمی‌برد و می‌گفت: مگر شوهر خواهی کرد؟گویا برای کسی که طواف حجّ نساء را انجام ندهد، فقط شوهر کردن و ازدواج نکردن حراماست، گفتیم: خود تو و برادرش هم به او نامحرم هستید، فقط می‌توانید صحبت کنید!البتّه مادر بیچاره خودش می‌توانست راه برود فقط چون حافظه‌اش کمی ضعیف بود، کسیباید همراهش بود تا تعداد دفعات طواف را بشمارد.

چنین کسانی سایر واجبات را نیز جدّی نمی‌گیرند، خدایناکرده اینان حاجیان حجّ‌های آخرامان هستند که برای عوض شدن نامشان به حجّ می‌روند،تا دیروز می‌گفتند: فلان کس، امروز بگویند: حاجی فلان کس، حاجیه فلان کس، اگر همنگویید، ناراحت می‌شود و می‌گوید: من بیست میلیون تومان پول خرج کرده‌ام باز بهاسم صدایم می‌کنند!

البتّه گفته شده اگر کسی به یک حاجی، به عمد حاجینگوید، ظلم کرده است، خداوند شکایت خواهد کرد گرچه خواهر، برادر یا همسرش باشد،یعنی حجّ و خدای حجّ شاکی خصوصی او بوده و خواهد گفت: من گفته بودم که این نام برروی او گذاشته شود، تو چرا آن را مراعات نمی‌کردی؟ علّت این امر هم این است کهوقتی گفته می‌شود حاجی فلانی، خود به خود حجّ تبلیغ می‌شود، در اذهان این سؤالایجاد می‌شود که چرا به او حاجی گفته می‌شود؟ چون به مکّه رفته است، مکّه کجاست؟چگونه می‌روند؟ در هر تکرار حاجی»، این سؤالات و عناوین مطرح می‌شوند.

در إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ» یک سری سؤالات بی‌خودمطرح می‌کنند، مانند اینکه می‌پرسند: آیا حیوانات هم دارند؟ اجنّه چطور؟ پاسخاین است که حیوانات خیر ولی اجنّه بله دارند، امّا اینکه اجنّه به دین ما موردخطاب هستند یا خیر؟ نمی‌دانیم، شاید مورد خطاب باشند شاید مورد خطاب نباشند چون مادر رابطه با آنها مسئولیّتی نداریم.

پس اجنّه هم دارند امّا چگونه؟ نمی‌دانیم، چون مابر این امر دلیل لفظی نداریم، اگر انسان‌ها را بدانیم، شاهکار کرده‌ایم چهبرسد به این که انسان مأمور اجنّه هم باشد. چیزی که در قبر از ما نخواهندپرسید و به خاطر آن انسان عذاب و نعمت نخواهد دید، وقت گذاشتن برای یاد گرفتن آنارزش ندارد.

إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ» حاوی یک نکته‌ی علمیاخلاقی است و آن عبارت از این است که معادباوری و اعتقاد به و حساب بعد از، پلیس درونی است، یعنی خود انسان به حساب خودش رسیده و مواظب خودش می‌شود، بهبرکت معادباوری انسان به آن سخن امام که فرمودند: عالم محضر خداست، در محضر خدامعصیت نکنید؛ می‌رسد.

در اینجا از امام صادق(ع) روایتی در کتاب شریف کافیمطرح شده است، قبل از بیان روایت قابل ذکر است که به احتمال قوی کتاب کافی را امامزمان(ع) دیده‌اند، یک عدّه مقامات خیلی بزرگی پیدا کرده‌اند، از امام زمان(ع) می‌پرسند:یابن رسول‌الله! این همه حدیث و معارف اهل بیت(ع) از میان رفته است، کدام کتاب مارا از خطر نگه می‌دارد؟ کدام کتاب مایه‌ی نجات ما می‌شود؟ در پاسخ به این سؤالنامه‌ای به امام زمان(ع) منتسب است که با اینکه مختصر است امّا بسیار دل‌گرم کنندهمی‌باشد، در آن نامه می‌فرمایند: ألْکافیُ کافٍ لِشیعتِنا»، در این جمله‌یسه کلمه‌ای می‌فرمایند: کتاب کافی برای شیعیان ما کفایت می‌کند، اصول، فروع و روضه‌یکافی، هشت جلد است که نویسنده‌ی آن مرحوم کلینی است.

در کتاب کافی، این روایت از امام صادق(ع) مطرح شده استکه می‌فرمایند: لَا بَأْسَ بِأَنْ یَصِیدَ الْمُحْرِمُ‏ السَّمَكَ وَ یَأْكُلَمَالِحَهُ وَ طَرِیَّهُ وَ یَتَزَوَّدَ»[1]، عیبو اشکالی ندارد که محرم، ماهی صید کند و تازه، شور شده یا ترشی آن را بخورد. مانندکنسروها و تن‌هایی که اکنون تهیّه می‌کنند، به عنوان مثال حاجی می‌گوید: ما از اینمسیر می‌رویم، در این جا ماهی هست، دو هفته هم بر روی دریا خواهیم بود و ماهی پیدانخواهیم کرد، این را می‌پزد و در فریزر نگه می‌دارد، استفاده کردن از آن مشکلیندارد.



[1] - کافی، جلد 4، صفحه‌ی392.


سوره‌ی مبارکه‌ی مائده (5)،آیه‌ی 95

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَأَنْتُمْحُرُمٌ وَمَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَالنَّعَمِ یَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْیًا بَالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْكَفَّارَةٌ طَعَامُ مَسَاكِینَ أَوْ عَدْلُ ذَلِكَ صِیَامًا لِیَذُوقَ وَبَالَأَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَمَنْ عَادَ فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُوَاللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ ﴿۹۵

ترجمه: ای كسانی كه ایمان آورده‏‌اید شكار را در حالاحرام به قتل نرسانید و هر كس از شما به عمد آن را به قتل برساند باید كفّاره‏‌ایمعادل آن از چهار پایان بدهد، كفاّره‌ای كه دو نفر عادل از شما معادل بودن آن راتصدیق كنند، و به صورت قربانی به (حریم) كعبه برسد، یا (بجای قربانی) اطعاممستمندان كند یا معادل آن روزه بگیرد تا كیفر كار خود را بچشد، خداوند از آنچه درگذشته واقع شده عفو كرده است و هر كس تكرار كند خداوند از او انتقام می‏گیرد وخداوند توانا و صاحب انتقام است.

تفسیر

احکام شکار کردن در حال احرام

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَوَ أَنْتُمْ حُرُم»، ای مؤمنان! شکار را نکشید در حالی که شما محرم هستید.رابطه‌ی این آیه و آیه‌ی قبل این است که در آیه‌ی قبل مطلق شکار را حرام فرمود،امّا در این آیه حرمت کشتن شکار مطرح شده است. به عنوان مثال اگر یک حاجی حیوانیرا بگیرد و فرد دیگری بگوید: تو محرم هستی رهایش کن و او هم آزاد می‌کند، دیگرکفّاره بر او تعلّق نمی‌گیرد، چون هنوز به قتل صید اقدام نکرده است.

حُرُم» جمع مکسّر حَرِم» است، حَرِم» بر وزن فَعِل» صفتمشبهه به معنای اسم فاعل یعنی مُحرِم و کسی است که احرام بسته است.

شرط بستن احرام برای ن دو چیز یعنی نیّت و لبّیک درمحلّ احرام و موقف است، امّا برای مرد، سه چیز یعنی تغییر لباس، نیّت و لبّیک می‌باشد.بنابراین برای خانم هیچ لباسی شرط نیست، حال اگر خانمی لباس سفید می‌دوزد، می‌خواهدشیک باشد، وگرنه ن با لباس مشکی و قهوه‌ای هم می‌توانند محرم گردند.

هر قدر هم لباس خانم زخیم‌تر باشد به همان اندازهاحرامش محکم‌تر خواهد بود، امروزه یک عدّه از خانم‌ها با لباس بدن‌نما احرام می‌بندند،در واقع این لباس گناه بوده و با آن احرام صحیح نمی‌باشد. خانمی می‌گفت: اینها ما را دق دادند قبل از احرام می‌گویند صورتت را بپوشان، در احرام می‌گویندصورتت را باز کن، ما بالاخره نفهمیدیم صورتمان را باز کنیم یا بپوشانیم! پاسخ ایناست که حکم الهی هر طور که است باید آن طور عمل شود، آنجا که خدا گفته بپوشانبپوشان، آنجا که خدا فرموده باز کن باز کن! در احرام باید قرص صورت به طور کاملبیرون باشد.

در حال احرام نیز قتل صید باعث تحقّق کفّاره می‌شود،امّا گرفتنش ایراد ندارد چون هنوز کاری انجام نشده است. در اصطلاح حقوق اگر کسیشکاری را بگیرد ولی نکشد به آن جرم عقیم می‌گویند که مجازات ندارد، به عنوان مثالاگر کسی بگوید: برای ی می‌روم، امّا پشیمان شود چون هنوز کاری نکرده، مجازاتندارد. یا اگر فردی چاقو را برداشت که برود به فلان کس چاقو بزند، ولی وقتی رفت،دید که در کنار او چند تن از برادرانش ایستاده است و اگر بخواهد چاقو بزند خودش همچاقو خواهد خورد، پشیمان شده و بگوید: اکنون مصلحت نیست و برگشت؛ مجازات ندارد.

وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّدا فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَالنَّعَمِ»،حال اگر محرمی در حالت احرام از روی عمد به قتل صید مرتکب شد، باید كفّاره‏‌ای معادل آن، از چهارپایانبدهد. به عنوان مثال اگر کبک پررویی داخل چادر شود و حاجی در خواب و ندانسته بغلتد و برروی کبک بیفتد و کبک بمیرد کفّاره ندارد چون قصد کشتن کبک را نداشته است. یا اینکهدر حال احرام وقتی با ماشین می‌رویم و کبک خودش را به ماشین می‌زند و می‌میردکفّاره ندارد و اینطور نیست که بگویند: در ماشین که 36 نفر بودند بر ذمّه‌ی هرکدامشان یک قربانی تعلّق می‌گیرد؛ چون عمدی در کار نبوده و تا زمانی که به عمد،صیدی به قتل نرسد کفّاره بر گردن انسان نمی‌آید.

نبودن کفّاره در دیگر گناهان غیر عمدی نیز مطرح است،مانند اینکه یک عدّه تکیه کلامشان اوّل خدا» یا اگر خدا بخواهد» است، برعکس یک عدّه هم فحش» تکیه کلامشان می‌باشد، فحشیمی‌گوید ولی معنایش را نمی‌داند، مانند کوپک اوغلی گفتن ترک‌ها که به فارسی پدر سگترجمه می‌شود، در حالی که طرف هیچ وقت این معنای زشت به ذهنش نمی‌رسد بلکه نهایتپدر سوخته، شلوغ کار یا آدم ناجور، به ذهن می‌رسد.

حال کسی که فحش برایش تکیه کلام شده است در حالت احرامنیز اگر نادانسته و بدون قصد قبلی فحشی از دهانش بیرون آمد کفّاره ندارد. به عنوانمثال اگر در حال احرام عربی با آن هیکل درشت، پای کسی را لگد کند و او هم بدون قصدو از روی عادت فحش داد باز کفّاره ندارد.

فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ»، كفّاره‏‌ای مانند آنچه کشته است بایدبدهد. برخیگاه حیوانات شکاری یا شتر، گاو، دام و اسب دیگران را می‌گرفتند و می‌کشتند، چونگوشت اسب هم مکروه است و خیلی‌ها در آن منطقه از گوشت اسب استفاده می‌کردند. درچنین مواردی جزایش مثل همان چیزی است که کشته است، چون گاو تا گاو، دام تا دامقیمتش فرق می‌کند که اگر صاحبش را بشناسد باید به خود او بدهد.

یَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ»، حال وقتیمی‌خواهیم مثلش را بدهیم باید دو نفر عادل بگویند که این شبیه آن گاو  یا دام است و با آن دام برابری می‌کند.

هَدْیاً بالِغَ الْكَعْبَةِ»، و به صورت قربانی به (حریم) كعبه برسد. یک عدّه نذر گفتن رابلد نیستند و خودشان را به دردسر می‌اندازند، بنده در زمستان یک حاجی را دیدم کهاز خانه لباس احرام پوشیده بود، چون نذر گفته بود که اگر مکّه قسمتش شد از خانه لباساحرام بپوشد! هوای اینجا سرد بود غیر از دو حوله که چیز دیگری نمی‌شد رویشبیندازد. گاه چنین نذزی قابل عمل نیست مانند اینکه زمان حجّ او مصادف با زمستانشده بود وقتی با لباس احرام بیرون آمد و دیدند می‌لرزد، بر سر و شانه‌اش یک پتوانداختند تا به هواپیما برسانند.

گاهی ما وقتی یک بار در جادّه برای نماز صبح توقّف می‌کنیم،آنجا است که می‌گوییم: همین دو رکعت مرا از آتش جهنّم نجات خواهد داد.

زمانی فردی نذر می‌کند که از روستای خود به حرم امامرضا(ع) قربانی ببرد، در حالی که 20 یا 22 ساعت بردن حیوان در جعبه‌ی ماشین زحمتدارد، مشهد که قحطی قربانی نیست می‌تواند از آنجا تهیّه کند، چنین فردی نیز نذرگفتنش را بلد نیست.

زمان حضرت پیامبر(ص) نیز برخی می‌گفتند: من نیز قربانیحجّم  را از روستای خود و فلان شتر را ازمیان شترانم را خواهم برد، بر گردن آن هم زنگوله می‌انداختند و تزئینش می‌کردند ودر بین راه مردم هم به آن احترام می‌گذاشتند، به خوراکش می‌رسیدند و به برخی جاهایآنها گره می‌بستند که حاجاتشان را بگیرند.

در اینجا لازم به ذکر است که خانم‌ها به هر جایی گرهیمی‌بندند ولی باید بدانند که با گره هیچ اتّفاقی نمی‌افتد، بارگاه امام‌زادگان رابا گره بستن به درخت و سایر چیزها خراب نکنید، مثل آدم دعا کن یا مستجاب می‌شود یانمی‌شود، با گره چیزی ایجاد یا از بین نخواهد رفت.

نکته‌ی دیگر در مورد هَدْیاً بالِغَ الْكَعْبَةِ»این است که همه‌ی قربانی‌های کعبه هدیه است، تا پنج سال قبل، بیشتر این قربانی‌هایعنی حدود سه میلیون قربانی را با بولدوزر زیر خاک دفن می‌کردند در حالی که در بینکشورهای مسلمانان مانند عراق، یمن، افغانستان، اریتره و تمام کشورهای آفریقاییگرسنه وجود دارد. پنج سال پیش مقام معظّم رهبری، سازمان کنفرانس اسلامی را اامکرد که این گوشت‌ها را در بین کشورهای فقیر تقسیم کنند. برای مثال از این سهمیلیون قربانی، چهارصد هزار تا به افغانستان، چهارصد هزار تا به اریتره و. بهعنوان هدیه به نام خود عربستان فرستاده شود. مهمّ نیست به نام چه کسی باشد، مهمّاین است که به دست گرسنه چیزی برسد: تو نیکی می‌کن و در دجله  انداز که ایزد در بیابانت دهد باز.

أَوْ كَفَّارَةٌ طَعامُ مَساكینَ»، در نظر تماممراجع بهتر است که کفّاره به صورت موّاد غذایی داده شود یا وکیل در تهیّه‌ی موّادغذایی صرف کند. مانند اینکه اگر به فردی اعتماد دارید بگویید با این پول کفّاره،وکیل در خرید نان یا دیگر مواد غذایی هستی! حال اگر او برود و لوازم منزل بخرد برگردن من چیزی نمی‌ماند بلکه بر گردن وکیل می‌ماند، اگر نگفته باشم که تو وکیل درتهیّه مواد غذایی هستی بر گردن خودم می‌ماند.

مسکین و فقیر هر دو نیازمند هستند امّا حال مسکین ازفقیر بدتر است، یکی دوماه کم می‌آورد یکی چهار ماه، به آن که دو ماه کم می‌آوردفقیر، و به آن که چهار ماه کم می‌آورد مسکین گفته می‌شود.

أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِیاما لِیَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ »، همه توان مالی ندارند که کفّاره بدهند امّااگر فردی از نظر بدنی قوی باشد می‌تواند معادل آن کفّاره روزه بگیرد. همانطور کهکفّاره، تهیّه‌ی مواد غذایی برای شصت فقیر است در روزه نیز بجای اطعام هر فقیرباید یک روز روزه بگیرد. لازم به یادآوری است که 31 روز از روزه‌های کفّاره بایدپشت سر هم باشد.

علّت پرداختن کفّاره یا گرفتن روز نیز این است که گناه‌کار درد و وبال و بار گناهانجام داده‌اش را بچشد، چون وبال» به معنی بار گناه می‌باشد.

عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ»، این بخش از آیه‌یشریفه بسیار مهمّ می‌باشد، اکنون در تمام مجامع حقوقی این بحث وجود دارد که قانون عطفبما سبق نمی‌شود. اکنون در بحث فیش‌های نجومی که مطرح است، می‌گویند دولت هر طور کهمی‌خواهد، می‌تواند برخورد کند امّا قوّه‌ی قضائیّه نمی‌تواند، چون برای برخورد دولتقانون لازم نیست با بخشنامه هم می‌تواند اقدام کند، امّا قوّه‌ی قضائیّه باید بهاستناد قانون حکم کند.

دولت می‌تواند بگوید: تو سه سال قبل فلان خلاف راانجام دادی، بی‌خود انجام داده‌ای دیون است باید برگردانی، امّا قوّه‌ی قضائیّه می‌گوید:اگر قانون امروز تصویب شد نمی‌توانم به سه سال قبل عطف کنم، قانون از این به بعد وبعد از زمانی را که قانون قطعیّت یافته است را شامل می‌شود.

در احکام اسلامی نیز قانون عطف بما سبق نمی‌شود، به اینعلّت در زمان خود پیغمبر گرامی اسلام(ص) دو خواهر هم‌زمان می‌توانستند همسر یک مردباشند .و حتی بعد از نزول آیه نکاح قبلی آنها منفسخ نشد چون قانون عطف به ماسبقنمی‌شود. وقتی سریال حضرت یوسف پخش می‌شد، آقای مسنّ

کم‌سوادی، بسیار داد و قال می‌کرد که این چه فسق و کفریاست که به پیغمبر نسبت می‌دهند مگر می‌شود که پیغمبر کار حرام انجام دهد؟ مگر می‌شودپیغمبر هم‌زمان با دو خواهر ازدواج کند؟ گفتم برادر عصبانی نشو! طبق آیه‌ی عَفَااللَّهُ عَمَّا سَلَفَ»، چنین چیزهایی در زمان پیغمبر(ص) هم وجود داشت، بعدها ازدواجهم‌زمان با دو خواهر حرام شده است، برخی احکام به صورت تدریجی ابلاغ شده است، این قانونکلّی است که قانون عطف بما سبق نشده و بر گذشته تسرّی نمی‌یابد.

 وَ مَنْ عادَفَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَاللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ»، امّا اگر شخصی دوباره زیاده‌روی کرد خداوند از او انتقامخواهد گرفت و پروردگار متعال آن منتقمی است که انتقامش نفوذناپذیر است. عَزیزٌ»به معنی نفوذناپذیر و شکست‌ناپذیر می‌باشد یعنی خداوند آن منتقمی است که هیچ وقت انتقامشخدشه‌بردار نیست. 

توسطحجّت‌الاسلام والمسلمین جناب دكتر حسین ایمانی به تاریخ ۹۵/۴/۲۲

بسم الله الرحمن الرحیم

سوره‌ی مبارکه‌ی مائده (5)،آیه‌ی 94

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَیْءٍ مِنَالصَّیْدِ تَنَالُهُ أَیْدِیكُمْ وَرِمَاحُكُمْ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَخَافُهُبِالْغَیْبِ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴿۹۴

ترجمه: ای كسانی كه ایمان آورده‏‌اید خداوند شما رابه مقداری شكار كه (به نزدیكی شما می‏آیند و) دست‌ها و نیزه‏‌های شما به آنهامی‏رسد، می‏آزماید، تا معلوم شود چه كسی از خدا به وسیله‌ی ایمان به غیب می‏ترسد،و هر كس بعد از آن كند مجازات دردناكی خواهد داشت.

ادامه‌یتفسیر آیه‌ی شریفه از جلسه‌ی قبل

این آیات ناظر به یكى از احكام عمره و حجّ یعنى مسأله‌یشكار حیوانات صحرایى و دریایى در حال احرام مى‏باشد. به معنای ظاهری آیه دقّت کنیدتا محتوا در ذهن نقش ببندد تا نکات علمی و ادبی و پیام‌های آن را با هم مرور کنیم،چون آیه‌ی شریفه از جمله آیاتی است که نکته‌ی علمی و پیام آن زیاد است.

نکات علمی و ادبی آیه‌ی شریفه

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُبِشَیْ‏ءٍ مِنَ الصَّیْدِ»: ای مؤمنان! البتّه و البتّه ، هر آینه به صورت حتمی،پروردگار متعال شما را امتحان خواهد کرد.

1- اوّلین نکته‌ی علمی و ادبیآیه این است که بعد از یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» می‌فرماید:لَیَبْلُوَنَّكُمُ»، در اینجا لام مفتوح، لام تأکید است، صیغه‌ی مضارع یَبْلُوَنّ»و نون تأکید ثقیله نیز هر کدام از ادات تأکید است، یعنی خداوند متعال در اینجا باسه بار تأکید به امتحان الهی اشاره فرموده که نشان می‌دهد این امتحان بطور قطعیانجام‌پذیر است و راه فراری برای هیچ‌کس وجود ندارد.

2- دوّمین نکته علمی این است کهاین آزمون در آینده‌ی بسیار نزدیک در حقّ شما عملی خواهد شد، چون لَیَبْلُوَنَّكُمُ»س» یا سوف» ندارد، اگر سَیَبْلُوَنَّ» بود به معنی درآینده‌ی نزدیک، واگر سوفَ بود به معنی در آینده‌ی دور بود، فعل مضارع در زبان عربی برای زمان حال وآینده مشترک است.

بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الصَّیْدِ»، بارها در سوره‌هایمبارکه‌ی حجرات، نور و مائده عرض شده است که کلمه‌ی شیء»، از نظر گستره،گسترده‌ترین کلمه‌ی عربی است، چون شامل جماد، نبات، حیوان، جنّ، انسان و ملک می‌شود،معادل فارسی آن چیز» است، به معنی آن چیزی که، آن ملکی که، آن جنّی که، آن انسانیکه، آن گیاهی که، آن سنگی که، آن حیوانی که، می‌باشد.

تَنالُهُ أَیْدیكُمْ وَ رِماحُكُمْ»، پروردگار متعال شما راامتحان خواهد کرد با مقداری از آن شکارهایی که دست شما به آنها می‌رسد و می‌توانیدبگیرید یا نیزه‌ها و تیرهای شما به آنها می‌رسد. اغلب شکار صید زحمت می‌خواهد،منتهی در این امتحان برای این که تعداد رفوزه‌ها زیاد شود، می‌فرماید: ما صید وشکار را در دسترس شما قرار خواهیم داد، به طوری که اگر دست خود را دراز کنید،تعدادی را می‌توانید شکار کنید، تعدادی را هم با نیزه و تیر می‌توانید بزنید.

لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ»،خداوند می‌خواهد بداند و به خود شما هم ثابت کند که چه کسانی در نهان از خدامی‌ترسند، یک عدّه از کسانی که آشکارا می‌ترسند، تزویر می‌کنند و در واقع نمی‌ترسند،امّا می‌خواهند خود را به مردم دین‌دار نشان بدهند.

مکرّر به عرض رسیده است که در طول احرام، در حجّ تمتّعیا زیارت عمره، حاجی محرم، نه می‌تواند شکار را بزند، نه می‌تواند نشان دهد وکوچکترین هم‌یاری در شکار، ممنوع است. به عنوان مثال اگر کبکی دم دست باشد کهبتواند آن را بگیرد، یا آهویی نزدیک باشد و بتواند با نیزه بزند یا با شمشیر زخمیکند؛ نمی‌تواند این کار را بکند، هر چند وسوسه می‌شود که شکار را بگیرد. زمانیجلوی این وسوسه گرفته می‌شود که انسان، عالم را محضر پروردگار بداند و در محضرپروردگار چه در غیاب و چه در آشکار بترسد و نگران باشد که خلاف امر الهی کاریانجام دهد.

بارها شنیده‌اید که امامحسین(ع)به مردی كه عرض كرد: من مردی نا فرمانم و در برابر معصیت شكیبایی ندارم، پس مرااندرزی فرما ـ فرمودند: یکی از پنج كار را بكن و آنگاه هر چه خواستی گناه كن، اوّلاینكه روزی خدا را نخور و هر چه خواهی گناه كن، دوّم اینكه از قلمرو خدا بیرون شوو هر چه خواهی گناه كن، سوّم اینكه به جایی برو كه خدا تو را نبیند و هر چه خواهیگناه كن، چهارم اینكه هرگاه ملك‌الموت برای گرفتن جان تو آمد، او را از خودت دورگردان و هر چه خواهی گناه كن، و پنجم اینكه هرگاه مالك (مأمور دوزخ) تو را به آتشبرد، داخل آن نشو، وآنگاه هرچه خواهی گناه كن![1]

3- سوّمین نکته عبارت از این استکه به ظاهر در تمام ادیان ابراهیمی به خاطر امنیّت حرم، شکار حرام بوده است واسلام آن را امضا کرده است، آیه‌ی شریفه‌ی مورد بحث نیز از جمله آیاتی است که حرمتشکار را در حالت احرام، امضاء می‌کند. در حدیث می خوانیم: در عمره‌یحُدیبیّه (عمره‌ایکه در آن مسلمانان صلح حدیبیّه را امضا کردند)، حیواناتشکاری فراوانی برای مسلمانان ظاهر شدند که مسلمانان می‌توانستند به راحتی آنان راصید کنند[2].  

4- نکته‌ی چهارم که مهمّ‌تریننکته‌ی اخلاقی می‌باشد عبارت از این است که درقرآن، مسأله‌ی شکم و غذا، به عنوان یکی از اسباب آزمایش الهی مطرح شده است، یعنی قبل و بعد از از هبوطحضرت آدم(ع) به دنیا تا حضرت خاتم انبیا محمّد(ص) یک مادّه‌ی امتحانی که در آنتجدید و رفوزه زیاد بود، مادّه‌ی مربوط به شکم و خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها بود، بهنمونه‌های زیر توجّه کنید:

مثال اوّل: در سوره‌ی مبارکه‌یبقره که نهی متوجّه پدربزرگ و مادربزرگ ما حضرت آدم و حوّا8 است، می‌فرماید: وَلا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَة»[3].

در اینجا دو نکته لازم به ذکر است اوّل اینکه کسانی کهمی‌گویند منظور از الشَّجَرَة» گندم است، صحیح نمی‌باشد چون به گندم درختنمی‌گوید، گندم چه سنبل داشته باشد یا نداشته باشد، بیش از نهال به آن گفته نمی‌شود،چیزی که حضرت آدم و حوّا8 از آن خورده‌اند و باعث شده است که از بهشت اخراج شوند،بطور قطع گندم نبوده است، امّا این که انار، انگور یا سیب است؛ انشاءالله طلبتانباشد در مباحث دیگر به عرضتان می‌رسانیم.

نکته‌ی دوّم اینکه در آیه‌ی فوق تنها به حضرت آدم(ع)نمی‌فرماید که به آن درخت نزدیک نشو تا گفته شود حضرت حوّا3 او را تشویق کرده است،بلکه به هر دوی آنها فرموده است: وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَة».

در خلقت حضرت آدم و حوّا(ع) یک سری خرافات وجود دارد(بخصوص در بین ترک‌ها زیاد است) مانند اینکه یک عدّه عوام  وقتی به مادر کسی دشنام می‌دهند، به دنده‌ی کمو ناقص مادرش اشاره می‌کنند! در حالی که دنده‌ی کم مادر در رابطه با ارگانیزم بدنبرای زاد و ولد و برای جای گرفتن رحم در ایّام خاصّ است، نه این که عیب باشد، بلکهعین کمال است، اگر نبود، جنین در آن جا می‌مرد و امکان رشد نداشت. بنابراین خرافه‌هاییکه در این مبحث وجود دارند، هیچ کدام مورد تائید مفسّرین محقّق نیست، روایات بنی‌اسرائیلیو خرافاتی است که یهود‌یان جعل کرده و بیان نمودند.

در آیه‌ی فوق علّت شکست و اخراج حضرت آدم و حوّا(ع) وچهل سال گریه‌ی آنها بیان شده است، چهل سال تمام آن هم به تنهایی گریه کردند، سپسخداوند در عرفات آنها را به هم رسانده است، و بالاخره هم حضرت حوّا3 نتوانستند ازعربستان خارج شوند و در جدّه فوت کرده‌اند و علّت نام‌گذاری جدّه به جدّه هم ایناست که قبر حضرت حوّا3 در آنجاست. قبر حضرت آدم(ع) نیز در نجف می‌باشد و حضرت علی(ع)در نجف با دو پیامبر کنار هم دفن شده‌اند، چنانکه در زیارت‌نامه‌ی حضرت علی(ع)نیز وارد شده است که: ضَجیعَیْکَ آدَمَ وَ نوُح».

مثال دوّم: روز شنبه كه روز تعطیل یهود بود،خداوند متعال (برای آزمایش) به گروهی از یهودیان كه در كنار دریا میزیستند دستور داد كه روز شنبه از دریا ماهینگیرند.بدیهى است جمعیّتى كه در كنار دریا زندگى مى‏كنند، قسمت مهمّى از تغذیه و درآمدشاناز طریق صید ماهى است، و گویا به خاطر تعطیل مستمرى كه اغلب در روز شنبه در میانآنها معمول بود، ماهیان در آن روز احساس امنیّت از نظر صیّادان مى‏كردند و دستهدسته به روى آب ظاهر مى‏شدند، امّا در روزهاى دیگر كه صیّادان در تعقیب آنها بودنددر اعماق آب فرو مى‏رفتند! این موضوع خواه جنبه‌ی طبیعى داشته، و یا یك جنبه فوقالعاده و الهى، وسیله‏اى بود براى امتحان و آزمایش این جمعیّت!‏

در اینكه این جمعیّت، قانون‏شكنى را از كجا شروع كردند، درمیان مفسّران گفتگو است، از بعضى از روایات چنین استفاده مى‏شود كه نخست دست بهحیله‌ی به اصطلاح شرعى زدند، در كنار دریا حوضچه‏هایى ترتیب دادند و راه آن را بهدریا گشودند، روزهاى شنبه راه حوضچه‏ها را باز مى‏كردند، و ماهیان‏ فراوان همراهآب وارد آنها مى‏شدند، امّا به هنگام غروب كه مى‏خواستند به دریا بازگردند راهشانرا محكم مى‏بستند، سپس روز یكشنبه شروع به صید آنها مى‏كردند و مى‏گفتند خداوند بهما دستور داده است صید ماهى نكنید، ما هم صید نكرده‏ایم بلكه تنها آنها را درحوضچه‏ها محاصره نموده‏ایم! بعضى از مفسّران گفته‏اند آنها روز شنبه قلاّب‌ها را بهدریا مى‏افكندند، سپس روز بعد آن را از دریا بیرون مى‏كشیدند و به این وسیله صیدماهى مى‏نمودند. واز بعضى از روایات دیگر برمى‏آید كه آنها بدون هیچ حیله‏اى با بى‏اعتنایى كاملروزهاى شنبه مشغول صید ماهى شدند، بنی‌اسرائیل به جهت شکستن حرمت یوم‌السّبت» روز شنبه، به صورت میمون درآمدند»[4].

خداوند در آیه‌ی 65 سوره‌ی بقره به این ماجرا اشارهکرده و می‌فرماید: وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذینَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِی السَّبْتِ»،بهطور قطع از حال كسانى از شما، كه در روز شنبه نافرمانى و گناه كردند، آگاهشده‏اید! ما به آنها گفتیم: به صورت بوزینه‏هایى طرد شده درآیید!

علم بر دو نوع است حصولی و حضوری یا شهودی، این آیه بهعلم شهودی بنی‌اسرائیل اشاره دارد. قِرَدَةً خاسِئینَ» میمون معمولی نیست،بلکه میمون سرافکنده‌ی گنگ می‌باشد که نه می‌توانید صحبت کنید، نه می‌توانید سرخود را بالا بگیرید. در واقع آیه به نهایت شرمنده‌گی اشاره دارد که انسان به میمونتبدیل شده، بعد از میمون شدن هم اجازه‌ی تکوینی برای بلند کردن سر خود ندارد، یعنیسرش بلند نمی‌شود، جواب هم نمی‌تواند بدهد.



[1] - بحارالأنوار (ط - بیروت) ؛ ج‏75 ؛ ص126

[2] - تفسیرنورالثقلین و کافی، ج 4، ص 396.البتّه منظور کتاب فروع کافی است نه اصول که چهار جلدی بوده و به فارسی هم ترجمهشده است.

[3] - سوره‌ی بقره آیه‌ی 35.

[4] - تفسیر نمونه   ج‏6    419.


سوره‌ی مبارکه‌ی مائده (5)،آیه‌ی 93

لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِیمَاطَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوْاوَآمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَأَحْسَنُوا وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿۹۳

ترجمه: بر كسانی كه ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجامداده‏اند گناهی در آنچه خورده‏اند نیست (و نسبت به نوشیدن شراب قبل از نزول حكمتحریم مجازات نمی‏شوند) مشروط بر اینكه تقوا پیشه كنند و ایمان آورند و عمل صالحانجام دهند، سپس تقوا پیشه كنند و ایمان آورند، سپس تقوا پیشه كنند و نیكی نمایند،و خداوند نیكوكاران را دوست می‏دارد.

تفسیر

حکم شراب‌خواری قبل از ابلاغ حرمت

آیه‌ی شریفه در جواب یک سؤال است، در آیات 90 و 91مطالبی پیرامون آثار سوء شراب‌خواری بیان گردید و گفته شد اراده‌ی دائمی شیطان براین است که از طریق شراب‌خواری و میگساری و قماربازی در بین مردم دشمنی و کینه راریشه‌دارکند آنجا که فرمود: إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَبَیْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ».

حال سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که حکمکسانی که در گذشته شراب خوردند چیست؟ این سؤال دو جواب دارد: 1- قانون عطف بهماسبق نمی‌شود، در گذشته مجاز و حلال بود، چون اکنون مجاز نیست نمی‌توان به کسانیکه در گذشته شراب خورده‌اند شلاّق زد، چنان که ازدواج دو خواهر با یک مرد تا سالدوّم هجرت یعنی پانزده سال بعد از ظهور اسلام جایز بود، در آیین‌های گذشته نیزچنین بود.

در سریال حضرت یوسف(ع) که دو خواهر همسر حضرت یعقوب(ع)بودند، فردی بسیار جار و جنجال راه انداخته و به آیت‌الله سبحانی گفته بود که اینچه کاری است؟ مگر پیغمبر(ص) کار حرام انجام می‌دهد؟ مگر پیغمبر همزمان با دو خواهرازدواج می‌کند؟ آیت‌الله سبحانی کمی منتظر ماندند او آرام شود سپس پرسیدند: حوصلهداری کتاب مطالعه کنی؟ جواب داد: نه! پرسیدند: حوصله داری یکی دو کلمه حرف بشنوی؟جواب داد: بله. آیت‌الله سبحانی فرمودند: در زمان حضرت پیغمبر(ص) نیز پانزده سالاین ازدواج بلامانع بود بعدها احکام آن تکمیل شد، حضرت یعقوب(ع) هم کار حرام انجامنداده است.

آیه‌ی شریفه‌ی مورد بحث به سؤال فوق یک جواب کلّی دادهو می‌فرماید: لَیْسَ عَلَىالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِیمَا طَعِمُوا»، کسانی که ایمانبیاورند و عمل صالح انجام دهند، گناهی در آنچه خورده‏اند نیست. یعنی در آن مواردی که طعم داشت و دلآدم می‌خواست و حرمت آن هم هنوز نازل نشده بود، مردم اگر ایمان بیاورند و عمل صالحانجام دهند، در آنچه خورده‌اند گناهی مرتکب نشده‌اند. جلسات قبل گفته شد علامت عملصالح نماز و زکات است، به بی‌نماز یا کسی که زکات نمی‌دهد بی‌دین بگوییم ایرادندارد.

طَعِمُوا» به چیزهای خوردنی و آشامیدنی گفته می‌شود،بطور ضمنی به شراب نیز اطلاق می‌شود چون نوعی نوشیدنی است. من در سفرهای تبلیغاتیبا مجتهدی همسفر بودم ایشان می‌گفت: در آذربایجان شوروی پسری هفده ساله به بنده می‌گفتمن تا حالا ندیده‌ام پیشانی پدر و مادرم به مُهر بخورد و هر دو شراب‌خوار هستند،پدرم مطّلع شد که من نماز می‌خوانم، گفت: در خانه نمی‌شود نماز بخوانی، گفتم: عیبیندارد من در خانه نماز نمی‌خوانم و می‌رفتم در مسجد نماز می‌خواندم. یک روز صبحبیدار شدم و دیدم کم مانده است که نماز صبحم قضا شود اگر به مسجد بروم قضا می‌شود،با خود گفتم پدرم به من گفته در خانه نماز نخوان، در تراس می‌خوانم و از فرش اواستفاده نمی‌کنم، وقتی نماز را شروع کردم پدرم جام شراب را پر کرد و بر سر من ریختکه نجس شوم؛ آن مجتهد می‌گوید من خندیده و گفتم که نجس نشده‌ای شراب نجس نیست بلکهحرام است، بین نجاست و حرمت ملازمه نیست.

به عنوان مثال یک گلابی که شسته، ضدّ عفونی و استریلیزهشده امّا ی باشد خوردن آن حرام است امّا نجس نمی‌باشد. کسانی که می‌گویند شرابنجس است، شدّت در مبالغه‌ی حرمت می‌کنند، زمان‌های قدیم نیز می‌گفتند آب انگور کهجوشید نجس می‌شود تا اینکه آیت‌الله سیّد ابوالحسن اصفهانی گفتند: بین حرمت ونجاست ملازمه نیست، آب انگور که جوشید نجس نمی‌شود بلکه حرام می‌گردد. قدیم وقتیمی‌خواستند شیره‌ی انگور درست کنند سی یا چهل ملاقه جمع می‌کردند و هر بار که شیرهرا هم می‌زدند آنها را می‌شستند، در خانه‌ها هم که آب نبود، می‌بردند و در سر چشمهمی‌شستند.

إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»، در صورتی که پس ازنزول حرمت، تقوا پیشه کنند و ملتزم شوند و ایمان آورند و عمل صالح کنند باز گناهیبر ایشان نیست. تا دیروز می‌گفتند اگر مست می‌شوید نماز نخوانید ولی امروز می‌گوییدشراب نخورید، چون حکم حرمت شراب به تدریج نازل شده است، مولی هر طور بیان می‌کندهمان طور باید ملتزم شد.

خداوند در قرآن می‌فرماید: یا أَیُّهَاالَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا»[1] ایمؤمنان ایمان بیاورید! سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که چرا ابتدا می‌گویدمؤمن و بعد می‌گوید ایمان بیاورید؟! پاسخ این است که ایمان داریم تا ایمان، یعنیای به ظاهر مؤمنان، مؤمن واقعی باشید، ای دارای مراتب اندک ایمان، بکوشید به مراحلبالاتر ایمان دسترسی پیدا بکنید!

می‌گویند در این ثُمَّ اتَّقَوْا» فرار ازخودبزرگ بینی، بزرگ‌ترین دام است، اکنون یک عدّه از ما هستیم که خودمان را ازخداوند طلبکار می‌دانیم، به عنوان مثال می‌گوید من بالغ نشده بودم نماز می‌خواندم،تا حالا روزه نخورده‌ام و زیاد هم روزه‌ی مستحبّی گرفته‌ام بنابراین خدا به منبدهکار است! روحیّه‌ی چنین فردی این است که در قیامت یقه‌ی خدا را خواهد گرفت، درحالی که به چنین افرادی باید گفت: در عباداتت اگر حق ‌تعالی سهم خود را کسر کندچیزی برای تو نمی‌ماند، به عنوان مثال اگر هنگام خواندن نماز حافظه تعطیل شود، یارفتم رکوع نتوانستم بلند شوم چکار می‌توانم بکنم؟ سهم خداوند خیلی خیلی زیاد است،شما و بنده فقط انتخاب می‌کنیم که این صحّت بدن و توان خدادادی را در مسیری کهخداوند امر فرموده به کار بگیریم و گرنه کار دیگری نمی‌کنیم، همگی نعمت‌های خداونداست که در اختیار ما گذاشته شده است.

مراتب سه‌گانه‌ی ایمان همراه با تقوا

مفسّران می‌فرمایند در این آیه مراتب سه‌گانه‌ی ایمانهمراه با تقوا مطرح شده است یعنی تقوا، در امور مختلف زندگیانسان نقش دارد،آن مراتب سه‌گانه عبارتند از:

1- در مصرف و رفتار: طَعِمُواإِذا مَا اتَّقَوْا»، در خوردن و آشامیدن خداترس باشند. در آداب غذا خوردنتوصیه شده قبل از سیر شدن دست از غذا بکشیم و وقتی گرسنه شدیم چیزی بخوریم، درحالی که یک عدّه مرتّب دهانشان می‌جنبد و فکّشان تکان می‌خورد، صبحانه، ناهار یاعصرانه هم برایشان فرقی نمی‌کند چنین افرادی رفتار مصرفی تقوایی ندارند.

آقایی که قبل از نشستن خانم خانه بر سر سفره، سیر می‌شودتقوای مصرفی ندارد به خصوص اگر این آقا ترک باشد، چون اغلب مردان ترک برای گفتندستت درد نکند لال هستند، فرد باید از رفتار او بداند که از فلان چیز خوشش آمده یانیامده است. تازه اینها خوب‌هایشان هستند که در هر دو لال هستند چه خوشش بیاید وچه خوشش نیاید، بدهایشان وقتی خوششان نمی‌آید غر می‌زنند و وقتی خوششان می‌آید لالهستند.

پس یکی از علائم تقوای همراه با ایمان این است که منتظرشویم تا خانم خانه بر سر سفره بنشیند و بعد شروع به خوردن کنیم. همسر امام امّترحمت الله علیه مصاحبه‌ای دارند سعی کنید آن را پیدا کرده و بخوانید، آنجا می‌گویند:همیشه تا من نمی‌آمدم سر سفره، امام خوردن غذا را شروع نمی‌کردند، به بچّه‌ها هممی‌گفتند صبر کنید تا خانم بیاید. این در حالی است که برخی مردان تا خانم بیاید غذا راخورده و رفته آن طرف جدول حلّ می‌کند، زن هم نمی‌داند همسرش غذا خورد یا نخورد،خوشش آمد یا نیامد!

از دیگر آداب غذا خوردن با خانواده این است که خانمخانه بدون اجازه‌ی همسرش، روزه‌ی مستحبّی نگیرد چون ممکن است بگوید وقتی تو نیستیمن نمی‌توانم غذا بخورم اگر با چنین مردی طرف است باید قدرش را بداند و با او برسر سفره بنشیند.

از دیگر آداب غذا خوردن این است که خوش آمدن بچّه‌هایکوچک را دعا تلقّی کنیم، بچّه دعا بلد نیست امّا ما را برای خود روزی‌رسان وخدایگان روی زمین می‌داند، وقتی می‌دانم او فلان چیز را نخواهد خورد به خاطر اوغذایی بگذاریم که او هم بخورد، اینها علامت تقوای مصرفی است، می‌توانم به بچّهمحلّ نگذارم و بگویم خواستی بخور، اگر نمی‌خوری معلوم است که گرسنه نیستی! در حالیکه می‌توانم بگویم خدایا از تو می‌ترسم و می‌خواهم رضایت فرزندم را هم در نظربگیرم، این دعای برکت عملی است که انجام می‌گیرد.

از آداب دیگر غذا خوردن این است که قبل از نشستن صاحب‌خانهبه غذا دست‌درازی نکنیم، مهمان رفته‌ایم می‌گویند بفرمایید، بگوییم صاحب‌خانهبیاید بعد شروع می‌کنیم، وظیفه‌ی صاحب‌خانه هم این است که قبل از کنار کشیدن همه،دست از غذا نکشد.

علامت بعدی این است که انسان با تقوا در مهمانی به اینو آن تعارف نمی‌کند و آنچه را که دستش نمی‌رسد، نمی‌خواهد. به عنوان مثال درافطاری آن طرف سفره کمی بامیه گذاشته‌اند داد می‌زند از آن بامیه به اینجا همبدهید! چون می‌ترسد یک دفعه تمام شود و به این بدبخت نرسد! یا به دیگری تعارف می‌کند،اینها از آداب سفره و علامت تقوای مصرفی خبر ندارند که ممکن است در لباس بنده یاشما و یا کت و شلواری باشند.

2- تقوا در مکتب و امور اعتقادی:ثُمَّ اتَّقَوْاوَآمَنُوا»،  انسان روز به روز برای ریشه‌دار کردن باور خود مأموراست، به خصوص در اصول دین حقّ تقلید نداریم همگی می‌دانیم قیامت خواهد شد، همگی می‌دانیمتا حضرت زهرا(س) نیامده‌اند بد و خوبمان خواهیم گفت: ای وای بر من! ای وای بر من!به جای حفظ کردن مطالب بی‌خود مانند اینکه رییس جمهور برزیل چه کسی خواهد شد، یادبگیریم که اوّلین آیه‌ای که خانم فاطمه زهرا(س) در بهشت خواهد خواند کدام آیه است؟وقتی به آن آیه مراجعه شود روح انسان عوض می‌شود آنجا که می‌فرماید: وَ قالُواالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ‏ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌشَكُور* الَّذی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِه»[2]،‏  آنها می‏گویند حمد (و ستایش) برای خداوندی است كه اندوه را از ما برطرفساخت، چرا كه پروردگار ما غفور و شكور است. خداوندی كه با فضل خود ما را در اینسرای اقامت (جاویدان) جای داد‏. و ما را به مقام کرامت نایل فرمود.

بعد از تلاوت این آیات بلافاصله به بارگاه الهی عرض می‌کنند:خدایا! پدرم می‌گفت تو اسم مرا فاطمه گذاشته‌ای تا کسانی که مرا دوست دارند ازعذاب و آلودگی دور باشند! این زمزمه اگر در روح انسان تکرار شود عشق فاطمه(س) دراو ملکه می‌شود.

برای یادگیری حقایق توحید، نبوّت و قیامت، ما مأمورهستیم، باید بدانیم فرق نبوّت عامّه و نبوّت خاصّه چیست؟ باید بیاموزیم که آیا مامجاز هستم برای بزرگ کردن نام حضرت ابی‌الفضل(ع)، حضرت عیسی(ع) را کوچک کنم؟ برخیمی‌گویند: عیسوی میگه یا عیسی، عیسی میگه یا اباالفضل! از اینان باید پرسید: اینرا کجا گفته‌اند؟! از میان پیغمبران پیشین، انبیاء اولوالعزم‌ها با امامان مایکسان هستند، قربان خود حضرت ابی‌الفضل و شمشیرش هستیم، امّا حضرت ابی‌الفضل امامنیست. بنابراین مقدسّات ادیان دیگر را محترم بشماریم و مطابق با تقوا درامور اعتقادی و باوری اظهار نظر کنیم.

3- تقوی درخدمت و اخلاق:ثُمَّ اتَّقَوْاوَأَحْسَنُوا»،احسان‌کنندگان چهار دسته هستند: یک دسته با نهایت تلخی، برای شهرت‌طلبی احسان می‌کنندکه در عالم اسلام برای احسان اینها نمره داده نمی‌شود، گفته خواهد شد شما که برایمردم این کار را کردید اجر و مزد خود را نیز از مردم بگیرید، مانند اینکه مدرسهاحداث کردی و گفتی درشت بنویسید حاج آقای فلانی!

البتّه لازم به ذکر است که خیّر باید اعتقادش قربة‌الی‌‌اللهباشد، منتهی اعتقاد ما نیز باید حفظ کردن نام او باشد. بنده در شهری دیدم تماممدارسی را که افراد احداث کرده‌اند اسم اینها را عوض کرده و نام شهید گذاشته‌اند،شورای آموزش و پرورش را خواستم و گفتم اینها را به اسم بانیان برگردانید شهید هیچوقت راضی نیست مدرسه‌ای را که فرد دیگری احداث کرده‌ به نام او باشد، نام شهدا رادر نوبت‌ بگذارید، مدارس یا خیابان‌های جدیدی که دولت احداث خواهد کرد به نام آناننام‌گذاری کنید.

نمی‌دانستم این حرف من عکس‌العمل خواهد داشت، حتّیانتظار داشتم برخی مرا به باد فحش بگیرند و بگویند حتماً این ضدّ انقلاب استکه اسم شهدا را از مدارس برداشت. بنده با این عنوان که این کار غلط است جلویش راگرفتم، بعد از آن، هفده روز در آن شهر بودم، سیزدهم رمضان این اقدام ثمر داد،مطّلع شدم تا پایان ماه مبارک رمضان در آن شهر یازده مدرسه و یک کتابخانه‌ی شخصیشروع به احداث کرده‌اند.

امام جمعه خانواده‌های آن شهدا را دعوت کرده و گفتهبود: شما را به خدا این کار را که انجام دادیم راضی هستید؟ آنان در پاسخ گفتند: بهخدا ما از ابتدا هم راضی نبودیم این مدارس به نام فرزندان ما باشد. بنابراین وظیفه‌یبانی این است که بگوید: من برای خدا ساخته‌ام، امّا وظیفه‌ی ما این است که بگوییم:بخاطر خدا می‌خواهیم نام بانی را زنده نگهداریم.

نوع دوّم احسان عبارت است از این که انسان بگوید من بالذّت این پول را خرج می‌کنم چون چیزی که برای من خواهد ماند همین است.

نوع سوّم عبارت است از این است که نه تنها با لذّت خرجکند بلکه لذّت مردم را از لذّت خود نیز بالاتر ببیند، چنانکه پیامبر گرامی اسلاممی‌فرمایند: اَلمُؤمِنُ یَأكُلُ بِشَهوَةِ أَهلِهِ،اَلمُنافِقُ یَأكُلُ أَهلُهُ بِشَهوَتِهِ»[3] مؤمن به میل و رغبتخانواده‌اش غذا می‌خورد ولى منافق میل و رغبت خود را به خانواده‌اش تحمیل مى‌كند. به عنوانمثال چون او از آش خوشش نمی‌آید آش در خانه ممنوع است، باید گفت: تو نمی‌خوریبگذار کسانی که دوست دارند بخورند و تو از غذای دیگری استفاده بکن.

نوع چهارم احسان‌کنندگان عبارت است از این که احسان راماندگار بداند اگر فردی احسان را این طور تلقّی کند لذّت و کمالی بزرگ‌تر از اینبرایش وجود ندارد. به ما توصیه کردند که وقتی به فقیر پول می‌دهید، دست خود راببوسید، چون روایت می‌گوید صدقه قبل از دست فقیر، به دست خدا می‌رسد و دست انفاقکننده به دست خدا می‌خورد، مسلّم است که این کار تبرّک دارد.

اگر نسبت به احسان چنین دیدی داشته باشیم، به جایی می‌رسیمکه آن محبوبیّتی را که می‌خواهیم، ذات حقّ به ما می‌دهد چرا که در روایات آمده است:اَلاِنسانُ
عَبِیدُ الاِحْسانِ»[4]، انسان بنده كسی استكه به او
احسان می‌كند. به این علّت است کهگفته شده از مستحبّات سفر، گرفتن کادو است منتهی کادو گیرنده نیز نباید قیمت آن رابپرسد یا بگوید از همان‌هایی است که دست‌فروش‌ها می‌فروشند! بلکه باید بگوید: مهمّاین است که من در کربلا یا مکّه در یاد و خاطر او بودم، تا همین اندازه مرا کفایتمی‌کند. به این علّت است که گفته شده: لا یرد احسان الا الحمار»[5]، ردّ نمی‌کند احسان و نیکی را جز حمار، یا گفته‌اند: ولاتسئل عن قیمت هدیه الا الحمار»!

پس شأن نزول آیه‌ی شریفه این شد که می‌پرسند حکمکسانی که در گذشته شراب می‌خوردند چطور می‌شود؟ آیه در پاسخ می‌فرماید: برای اینهاهیچ تکلیفی نیست مجازاتی ندارند، حتّی آنهایی که در گذشته شراب می‌نوشیدند امّااکنون چون خدا منع فرموده است، نمی‌نوشند و وقتی هم به یادشان می‌افتد ناراحت می‌شوند:یُبَدِّلُ اللَّهُ
سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ
»[6]، خداوندگناهان آنان را به حسنات مبدّل مى‏كند. از آثار توبه این است که خداوند بدی‌ها رابه خوبی‌ها تبدیل می‌کند، امّا اگر بگوید: حرام کرده‌اند که کرده‌اند من باز همخواهم نوشید گناهان گذشته نیز بر گردن او انباشته خواهد شد.


[1] - سوره‌ی نسا آیه ی 136.

[2] - سوره‌ی فاطر آیات 34 و 35.

[3]-کافی، ج4، ص12.

[4]-بحارالانوار، ج71، ص117.

[5] - خود این حدیث در روایات وجود ندارد.ولی مضمون این حدیث در روایات آمده است که به یک نمونه اشاره می کنیم : حضرت صادق(ع) فرمود:دو نفر مرد بر حضرت امیر المؤمنین(ع) وارد شدند پس آن حضرت براى هر كدام از آنهاتوشكى انداخت، یكى از آن دو روى آن نشست و دیگرى خوددارى كرد، امیر المؤمنین به اوفرمود: بر آن بنشین. زیرا از پذیرفتن احترام خوددارى نكند جز الاغ، سپس فرمود:رسول خدا(ص) فرموده است: هر گاه بزرگوار قومى بر شما رسید او را گرامى دارید. کلینی کافی، ترجمه مصطفوی، ناشر كتاب فروشى علمیه اسلامی‏ تهران‏، نوبتاول‏، ج‏4، ص 480.منبع: مرکز پاسخ‌گویی به سؤالات دینی: http://www.pasokhgoo.ir

[6]-سوره ی فرقان، آیه ی70.


توسطحجّت‌الاسلام والمسلمین جناب دكتر حسین ایمانی به تاریخ ۹۵/۳/۴

بسم الله الرحمن الرحیم

سوره‌ی مبارکه‌ی مائده (5)،آیه‌ی 92

وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْتَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبینُ ﴿92

ترجمه: اطاعت خدا و اطاعتپیامبر كنید! و (از مخالفت فرمان او) بترسید! و اگر روى برگردانید، (مستحقّ مجازاتخواهید بود)، و بدانید بر پیامبر ما جز ابلاغ آشكار، چیز دیگرى نیست (و این وظیفهرا در برابر شما انجام داده است).

ادامه‌ی تفسیر آیه‌ی شریفه از جلسه‌ی قبل

پیام‌ها

1- دو نکته در تکرار أطیعُوا»وجود دارد، نکته‌ی اوّل عبارت از این است که اطاعت خدا و اطاعت رسول در عرض هم نیستند،یعنی مقام آنها یکی نیست، اطاعت از خدا به خاطر خود خدا است، امّا اطاعت از رسولخدا(ص) به خاطر خود رسول خدا(ص) نیست بلکه به خاطر خدا است، یعنی چون خدا فرموده،از ایشان باید اطاعت کرد. پس اطاعت از رسول خدا(ص) در طول اطاعت از خدا واجب استنه بذاته، وگرنه هیچ فردی بر فرد دیگر هیچ گونه اختیار و ولایتی ندارد، بنابراین أطیعُوا»‌یاوّل بِذاتِةِ» و أطیعُوا»‌ی دوّم بِسَبَبِهِ» می‌باشد.

نکته‌ی دوّم عبارت از این است که رسول خدا(ص) تنهامأمور نیست که فرمایشات خدا را بیان کند بلکه خود ایشان نیز شئوناتی دارند، چوناگر فقط مأمور به بیان فرمایشات خدا بود دیگر تکرار أطیعُوا» لازم نبود،با این توضیح که پیامبر گرامی اسلام(ص) سه شأن دارند:

الف) مبیّن احکام ذات حقّ می‌باشند که در اینجا سخنانخداوند را شرح می‌دهند.

ب) قضاوت در امور مردم که نشان ایمان است، چنانکهخداوند می‌فرماید: فَلا وَ رَبِّكَ‏ لا یُؤْمِنُون وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً»[1]سوگند به پروردگار تو، ایمان آنها کامل نخواهد شد تا زمانی که تو را در آن مواردکه حکم می‌کنی با مقام تسلیم درک کنند. در اینجا یُسَلِّمُوا» به معنایسلام فرستادن نیست بلکه به این معنا است که گردن بنهند گردن نهادنی، تسلیم شوندتسلیم شدنی و اطاعت نمایند اطاعت کردنی خاصّ.

ج) به اقتضای زمان و مکان شارع می‌باشند، شارع یعنیقانون‌گذار، به این معنا که امر پیامبر(ص) مساوی با امر خداوند تلقّی می‌گردد.

2- ترس ازخطر سرپیچی فرمان خدا و رسول خدا(ص): وَاحْذَرُوا» نشان می‌دهدکه شیطان درونی ما که عبارت از نفس ما است، مرتّب ما را از عبودیّت حق‌تعالی بازمی‌دارد.

داستان ملاقات عجیب شیخ حسنبا امام زمان(ع)

عالم ثقه شیخ باقر کاظمی مجاور در نجف حدیث کرد کهدر نجف اشرف مرد مؤمنی بود که او را شیخ محمّد حسن سریره می‌نامیدند. او در سلکاهل علم و مرد با صداقتی بود، بیمار بود و در نهایت تنگدستی و فقر و احتیاج، زندگیمی‌کرد، حتّی قوت و غذای یومیّه‌ی خود را نداشت و بیشتر اوقات به خارج نجف دربیابان، نزد اعراف اطراف نجف می‌رفت تا این که قُوت و آذوقه‌ای برای خود تهیّه کندامّا آنچه به دست می‌آورد او را کفایت نمی‌کرد. با همین حال، سخت دوست داشت بادختری از اهل نجف ازدواج کند که عاشق او شده بود و او را از خانواده‌اش خواستگاریکرده بود امّا فامیل‌های آن زن به سبب فقر و تهیدستی شیخ، به او جواب مثبت ندادهبودند و او از جهت این ابتلا در همّ و غمّ شدید بود.

هنگامی که تهی‌دستی و بیماری او شدّت یافت و ازازدواج با آن زن مأیوس شد تصمیم گرفت چهل شب چهارشنبه به مسجد کوفه برود تا بلکه حضرتصاحب الامر عجل اللّه فرجه را از ناحیه‌ای که نمی‌داند ببیند و مراد خود از اوبگیرد.

شیخ باقر می‌گوید: شیخ محمّد گفت: من چهل شبچهارشنبه مواظبت کردم بر رفتن به مسجد کوفه، هنگامی که شب آخر فرا رسید شب زمستانیو تاریکی بود و باد تندی می‌وزید و کمی هم باران می‌بارید و من هم در دکّه‌های دربورودی مسجد کوفه یعنی دکّه‌ی شرقی مقابل درب اوّل که هنگام ورود به مسجد طرف چپاست نشسته بودم و نمی‌توانستم به سبب خونی که در اثر سرفه از سینه‌ام می‌آمد بهداخل مسجد بروم و با من هم چیزی نبود که خود را از سرما حفظ کنم و این وضعیت سینه‌امرا تنگ کرده و بر غم و غصّه‌ی من شدّت بخشیده و دنیا در چشمم تیره شده بود و باخود فکر می‌کردم که این 39 شب پایان گرفت و این آخرین شب است و من کسی را ندیدم وچیزی هم بر من ظاهر نشد و من گرفتار این سختی عظیم هستم و این همه سختی و مشقّت وترس را در این چهل شب تحمّل کردم که از نجف به مسجد کوفه آمدم و حاصل آن یأس وناامیدی از ملاقات و برآورده شدن حاجاتم بود.

در این میان که در اندیشه بودم و کسی در مسجد نبود،آتشی روشن کردم تا قهوه‌ای را که از نجف با خود آورده بودم گرم کنم، زیرا عادت بهآن داشتم و نمی‌توانستم آن را ترک کنم و قهوه هم بسیار کم بود، ناگهان شخصی رادیدم که از ناحیه‌ی درب اوّل، به سوی من می‌آمد.

هنگامی که او را از دور مشاهده کردم ناراحت شدم وبا خود گفتم این عرب بیابانی از اطراف مسجد نزد من آمده است تا قهوه‌ی مرا بنوشد ومن بدون قهوه در این شب تاریک بمانم و این امر هم بر اندوه من اضافه کرد. در اینبین که من در اندیشه بودم او نزدیک من آمد و به من به اسم سلام کرد و در برابرمنشست و من در تعجّب شدم از این که او اسم مرا می‌داند و گمان کردم از اعراب اطرافنجف است که من نزد او می‌روم.

از او سؤال کردم از کدام قبیله هستی؟ فرمود: ازبعضی از آنها، من شروع کردم به شمردن طوایف اعراب اطراف نجف، او در پاسخ جواب می‌داد:نه! و من هر طایفه‌ای را ذکر می‌کردم او می‌فرمود: از آنها نیستم. این امر مراخشمگین کرد و به او گفتم آری تو از طریطره هستی و این را به صورت استهزا گفتم واین لفظی است که معنی ندارد، او از سخن من تبسّم کرد و فرمود: چیزی بر تو نیست کهمن از کجا باشم امّا چه چیز سبب شده که تو به اینجا آمده‌ای؟

من به او گفتم: برای چه سؤال می‌کنی؟ فرمود: ضرریبه تو نمی‌رسد اگر ما را خبر کنی. من از حسن اخلاق و شیرینی طبع و گفتار او تعجّبکردم و دلم میل به او پیدا کرد و او هر مقدار سخن می‌گفت محبّت من به او زیادتر می‌گشت.برای او سیگار از تتن درست کردم و به او دادم فرمود: تو بکش من نمی‌کشم. در فنجانبرای او قهوه ریختم و به او دادم او گرفت و کمی از آن نوشید و باقی را به من داد وفرمود: تو آن را بنوش، من آن گرفتم و نوشیدم و تعجّب کردم که او تمام فنجان راننوشیده بود، امّا محبّت من هر آن به او زیاد می‌شد، به او گفتم : ای برادر !خداوند تو را در این شب به سوی من فرستاده تا انیس من باشی.

آیا با من نمی‌آیی که نزد قبر مسلم(ع) برویم و آنجا بنشینیم و با یکدیگر صحبتکنیم؟ فرمود: با تو می‌آیم امّا جریان خودت را بگو. به او گفتم من واقع را برایشما می گویم، من در نهایت فقر و نیازمندی هستم از آن وقتی که خود را شناختم، و بااین فقر مبتلا به سرفه هستم و سال‌هاست که خون از سینه‌ام بیرون می‌آید و معالجه‌یآن را نمی‌دانم و به دختری از اهل محلّه‌ی‌مان در نجف اشرف تعلّق خاطر پیدا کرده‌امو به سبب تنگدستی میسّر نشده است که او را بگیرم، گروهی از دوستان مرا مغرور کردندو به من گفتند : در حوایج خود قصد کن صاحب امان(ع) را و چهل شب چهارشنبه در مسجد کوفه بیتوته نما کهاو را خواهی دید و حاجت تو را برآورده سازد و این آخرین شب از چهل شب است و من دراین شب چیزی ندیدم و در این شب‌ها من تحمّل مشقّت‌های زیادی کردم و این سبب آمدنمن و این خواسته‌ها و حوائج من می‌باشد.

آن شخص در حالی که من غافل بودم و توجّه نداشتم بهمن فرمود: امّا سینه‌ات خوب شد و امّا آن زن را به زودی می‌گیری و امّا تهی‌دستی وفقر تو باقی می‌ماند تا از دنیا بروی و من هیچ توجّه به این سخنان نداشتم. به اوگفتم : به کنار قبر مسلم نمی‌روی؟ فرمود: برخیز، برخاستم و متوجّه جلوی خود بودم،هنگامی که وارد زمین مسجد شدم به من فرمود: آیا نماز تحیّت مسجد نمی‌خوانی؟ گفتم :چرا می‌خوانم، سپس او نزدیک شاخص که در مسجد است ایستاد و من هم پشت سر او بهفاصله ایستادم و تکبیرة الاحرام گفته مشغول قرائت سوره‌ی فاتحه شدم .

من مشغول نماز بودم و سوره‌ی حمد را می‌خواندم اونیز فاتحه را قرائت می‌نمود امّا من قرائت احدی را همانند او از زیبایی نشنیدهبودم. در آن هنگام با خود گفتم: شاید این شخص صاحب امان(ع) باشد و یاد سخنان او افتادم که دلالت بر آن می‌کرد،هنگامی که این مطلب در دلم خطور کرد، آن بزرگوار در حال نماز بود ناگهان نور عظیمیاو را احاطه کرد که دیگر شخص آن بزرگوار را به سبب آن نور نمی‌دیدم امّا او همچناننماز می‌خواند و من صدای او را می‌شنیدم.

هنگامی که صبح شد متوجّه قول او شدم که فرمود: سینه‌اتخوب شد، دیدم سینه‌ام صحیح و سالم است و دیگر سرفه نمی کنم و یک هفته بیش نگذشت کهخداوند گرفتن آن زن همسایه را آسان کرد و از جایی که گمان نمی‌کردم فراهم شد. امّافقر و تهیدستی‌ام همچنان باقی ماند چنان که حضرت صاحب(ع) خبر داده بود[2]».

بنابراین شیطان درونی نفس فعّال است، در اطاعت هم زحمتوجود دارد، اطاعت همیشه نماز و تسبیح نیست، شارع گاهی خواهد گفت: از پول خود بگذر،گاهی خواهد گفت: جان خود را به زحمت بیانداز، گاهی خواهد گفت: به چشم خود که بهخواب گرم شده است، آب سرد بزن و نماز شب بخوان، گاهی خواهد گفت: شب احیا است اگرخسته هم هستی بیدار بمان، با خداوند راز و نیاز کن، گاهی خواهد گفت: برای صله‌یرحم خود را بشکن، کوتاه بیا؛ تمام اینها سختی دارد در حالی که شیطان نفس خواهدگفت: اعمالی که انجام می‌دهی کافی است، تو فقط به بهشت برو، جنّات عالیه هم نباشد،اشکال ندارد. ‍‍‍

پس وَاحْذرُوا» یعنی خود را از فتنه‌ی نافرمانینفس دور نگه دارید، فتنه‌ی سرپیچی از فرمان خدا و رسول خدا(ص) همیشه وجود دارد وهمیشه هم خطرناک است. داشتم داشتم مهمّ نیست، دارم دارم مهمّ است، انسان ازاعتماد، صداقت، پایداری و اطاعت خالصانه نتیجه خواهد گرفت، به این علّت تذکّر دادهو وَاحْذَرُوا» فرمود، وگرنه آن لازم نبود و جمله با أطیعوا» تماممی‌شد.



[1] - سوره‌ی نساء، آیه‌ی65.

[2] - منبع:امام مهدی-نظریمنفرد-حکایت 10.


امروز روز مولود امام حسین(ع) است برخی از شما بیش از بیستسال است به عنوان کنیز مادر حسین(ع) در این هیئت هستید، عدّه‌ای از شما از کودکی اینجابزرگ شده و اکنون مادر شده‌اید، آیا چشم روشنی گرفتن از این مادر کار سختی است؟ بندهفکر می‌کنم این کار خیلی آسان است اگر نمی‌توانیم تنبلی و قصور از خودمان است، ان‌شاءاللهبا این حال دعا کرده مولودی را شروع می‌کنیم:

آمد آن روزی که داور جلوه‌ی دیگر کند

 

جلوه‌ای کز جلوه‌های دیگرش بهتر کند

بر علی و فاطمه، حقّ داده زیبا گوهری

 

صد کرشمه بر پدر صد ناز بر مادر کند

نام شیرینش حسین آمد که ذات کردگار

 

نام او را از حسن بگرفته مستصغر کند

از لبش بوسید پیمبر، از گلویش فاطمه

 

روی‌در رویش علی،دستش حسن در بر کند

مصطفی‌گویدحسین‌ازمن‌بودمن‌ازحسین

 

هر زمانی کو نظر بر آن نکو منظر کند

این‌حسین‌است‌آنکه‌کشتی‌نجات‌امّت‌است

 

نوح را کشتی نشاند، کشتیش لنگر کند[1]

*****

آن‌شب‌که‌گشت ازصدف عصمت آشکار

 

رخشان‌دُری‌که عرش خداراست گوشوار

از برکت ولادت آن شاه تشنه لب

 

آمد ندای غیب ز درگاه کردگار

کای مالک جحیم تَف نار برنشان

 

نور حسین رسید چه حاجت دگر به نار

وی خازن بهشت خبر ده به حوریان

 

تا پر شکن کنند سر زلف تابدار

ای جبرئیل رو به رسول امین رسان

 

بعد از درود و تهنیت آن بزرگوار

قنداق شاه تشنه لبان را شه رُسل

 

بر کف گرفت و گفت به مژگان اشکبار

کای داور کریم اگر این حسین من

 

دارد بنزد حضرت تو قرب و اعتبار

بخشا گناه فطرس و بال و پرش بده

 

و آنگه نمود امر با آن طایر فکار

کاین دم بمال پیکر خود را به پیکرش

 

آماده شو به رحمت غفّار رازدار

مالید آن فرشته به قنداق شه، تنش

 

آورد پر ز پیش مضاعف هزار بار

پرّان به بام کنگره‌ی چرخ رفت و گفت

 

کامروز کیست مثل من از جاه و اعتبار

آزادی از حسینم و این فخر بس مرا

 

ای آفرین به مفخر و وی نعم‌الافتخار[2]

*****

بهاردور گنه گللر آچوب طراوتیله

 

دولوب یارالی گوگل عیش بی‌نهایتله

اوقدری بلبل بی‌چاره هجراودندا یانوب

 

یتوب‌وصاله گلوب شوره چوخ حسرتیله

بو بلبل و بو گلستانه دقتیله باخان

 

حدیث عشقه خبردار اولار مهارتیله

ولی بو گلشنه باخدوخجا ملهم غیبی

 

ایدیر توجّهیمی جلب بیر اشارتیله

دیور که سیّم شعباندی ایلمه غفلت

 

بیر آیری گلشنی گل سیرایداخ سیاحتیله

آچوبدی گلشن زهراده بیر گل تازه

 

دولوبدی انفس آفاق عطر رحمتیله

قیامته کیمی بو غتچه سولمیوب سولماز

 

همیشه رنگ رخی تازه دور لطافتیله

قویوب جهانه قدم نور دیده‌ی زهرا

 

حسین فاطمه مولود اولوب مشیّتیله

ائدیر ملائکه لر بیر بیره مبارک باد

 

دیول له بیر بیره تبریک بو ولادتیله

گوی اهلی دسته به دسته گلور زیارتینه

 

ایدول له جمله تفاخر همین سعادتیله

آلوب اجازه نزول ایتدی جبرئیل امین

 

حسینه‌دایه‌اولوب‌فخرائدوب بو خدمتیله[3]

                    عَجَبَاًلِحِلْمِک یا ارْحَمَ الرّاحمین»

                     وَالسّلامُعَلَیكُم وَ رَحْمَةُ الله وَ بَرَكاتُه»



[1] - شعر از: فکرت خراسانی.

[2] - شعر از: فدائی مازندرانی.

[3] - شعر از: کریمی مراغه‌ای.


نماز برترین ذکر و علامات آمادگی برای آن

از جمله‌ی برترین ذکر‌ها نماز است که با تغییر دعای قنوت می‌توان عرض نیاز به بارگاه الهی کرد به عنوان مثال اگر مریض دارید یک جور دعا کنید، بدهی دارید یک جور دعا کنید، نااهل و بداخلاق دارید جور دیگر دعا کنید، بهترین دعاها هم دعاهای قرآنی است که با ربّنا» و یا ربّ» شروع می‌شوند. نماز که ذکر برتر است سه علامت دارد که عبارتند از:

1- بها دادن به نماز اوّل وقت: نشانه‌ی بها دادن به نماز اوّل وقت وضو گرفتن قبل از ورود وقت نماز است. همه‌ی ما از طول عمر خوشمان می‌آید حتّی آنهایی که به دروغ می‌گویند اگر بمیرم راحت می‌شوم آنها نیز از طول عمر خوششان می‌آید، یکی از راه‌های داشتن عمر طولانی، در طول روز با وضو بودن است سعی کنید در اغلب اوقاتی که بیدار هستید با وضو باشید.

2- اهمیّت دادن به لباس و محلّ نماز: در تعالیم دینی آمده است که در آن قسمت از خانه که اهل منزل بیشتر در آنجا نماز می‌خوانند می‌توان حاجت گرفت، چون در واقع آنجا نمازخانه و محلّ عبادت شده است. منتهی باید دقّت کنیم که در آنجا و به سمت قبله پرده‌ی عکس‌دار نزنیم و یا عکس عروس و داماد، پدر یا حتّی مرجع تقلید را نصب نکنیم و یا از فرشی که عکس حیوان جاندار دارد استفاده نکنیم.

در فرهنگ دینی نمایشگاه کرن خانه مکروه است، اکنون یک عدّه از خانه‌ها، نمایشگاه است،به عنوان مثال خانم 35 سال پیش عروسی کرده است هنوز هم فکر می‌کند عروس است و عکسش روی دیوار می‌باشد و مهمان محرم و نامحرم هم برایش فرق نمی‌کند. 

3- اهمیّت دادن به اذان و اقامه: فرشتگان نه تنها گناه نمی‌کنند بلکه حتّی به گناه فکر هم نمی‌کند با همه‌ی عظمت مقامشانامام صادق(ع) فرمودند: كسى كه با اذان و اقامه نماز بخواند، دو صف از فرشتگان پشت سر او نماز مى‌خوانند و كسى كه با اقامه و بدون اذان نماز بخواند پشت سر او یك صف نماز مى‌خوانند.

این در حالی است که برخی هنگام نماز، اذان و اقامه را از آشپزخانه شروع کرده بعد دنبال جانماز می‌گردد و وسط اذکار، سفارش‌هایی را هم می‌کند مانند اینکه می‌گوید: قرار بود با فلانی تماس بگیرید، حواستان باشد غذا نسوزد، یا تا رکعت دوّم آستین‌هایش را پایین می‌کشد و. به چنین افرادی باید گفت: آیا این نماز است که شما می‌خوانید؟! آیا با شورای محلّه یا کارمند صندوق قرض‌الحسنه این طور صحبت می‌کنید؟! قسم به خداوند که در نظر چنین فردی الله بزرگ نیست، کسی که در نظرش خدا بزرگ است آداب سخن را مراعات کرده و هنگام نماز حال دعا پیدا می‌کند.

در آموزه‌های دینی آمده است برای این که در نماز حواسّ جمع داشته باشید دیده را کنترل کنید، یک عدّه هنگام نماز سریال یا اخبار را تعقیب می‌کنند، برخی در نمازخانه‌ی اداره، هنگام خواندن نماز، اطّلاعیّه می‌خوانند که برای سونا ثبت‌نام می‌کنند یا هدیه‌ی رمضانی را تحویل می‌دهند! در حالی که  مستحبّ است نمازگزار، در نماز در حال ایستادن، به‌جای سجده نگاه کند و در رکوع بین دو قدم را نگاه کند و و در حال تشهّد به دامان خود نگاه کند و در قنوت به کف دست‌ها نگاه کند، اگر کسی این‌گونه نماز بخواند مسلّم است که حواسّش پرت نمی‌شود.

 وَ یَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِّ»، سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که با وجود اینکه نماز خود ذکر است چرا بعد از عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»، دوباره عَنِ الصَّلاةِّ» فرموده است؟ پاسخ این است که ذات حق با این کار دو موضوع را تفهیم کرده است: 1- بالاترین مرحله‌ی ذکر نماز است. 2- ذکر، همیشگی است امّا نماز وقت مخصوص دارد و باید در این هفده دقیقه نماز واجب (اگر هر رکعت را یک دقیقه حساب کنیم) حواسمان جمع باشد.

فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ»، بعد از این همه گفتن آیا به سراغ شراب و شراب‌خواری و قمار و قمارباز نمی‌روید؟ آیا از این مفاسد دست برمی‌دارید؟ تمام مفسّرین اشاره کرده‌اند که این سؤال نشان می‌دهد که تا زمان نزول آخرین سوره بر پیغمبر(ص) در بین مسلمانان نیز شراب‌خواری و قماربازی وجود داشته است، یعنی در عین حال که نماز می‌خواندند اهل قماربازی و شراب هم بودند.

پیام‌ها

1- تأثیر شراب در طلاق و نزاع‌هایخانوادگی: بعد از اعتیاد به مواد مخدر بالاترین تأثیر در اختلافات خانوادگی مانند دستبزن داشتن و بدرفتاری کردن، به شراب برمی‌گردد.

2- اطاعت از عوامل ایجادکینه، اطاعت از حکم شیطان: برخی خاطرات تلخ را به یاد انسان می‌اندازند، اسمشان هممادر، پدر، عمو، دایی، خاله، عمّه یا دوست است، این افراد که با یادآوری خاطراتتلخ، آتش کینه را در دل‌ها شعله‌ور می‌کنند یاوران شیطانند.

در مقابل، برخی، خاطرات شیرین را به یاد انسان می‌اندازدمانند اینکه می‌گویند: درست است که فلانی در عروسی شما حرف تلخی زد و عروسی به هم خوردامّا وقتی که پدرت چهل روز در بیمارستان بود، بیست روز او همراه بیمار بود یا وقتیفلان چک شما برگشت خورد و برادرت را به زندان می‌بردند او به شما کمک کرد، و بهاین ترتیب کینه‌ها را خاموش می‌کند، فردی که کینه‌ها را خاموش می‌کند از یاوران خداو انصارالله است، با رفتار خودمان تعیین می‌کنیم که عمله‌ی شیطان یا بنده‌ی خداباشیم.

پس هر عاملی که آتش کینه را شعله‌ور کند، تقویت شیطان استو شعله‌ورکننده از حزب شیطان است اعم از اینکه آقا باشد یا خانم، باشد یا سیّد،حاجی باشد یا کربلایی فرق نمی‌کند. اسلام به مسائل کمیّتی نگاه نمی‌کند بلکه این ماهستیم که کمیّتی نگاه می‌کنیم، ما وقتی از شخصی تعریف می‌کنیم می‌گوییم: ماشاءاللهبنده‌ی خوب خداست هفت بار به مکّه رفته است؛ دیگری می‌گوید: نه من پنج بار رفته‌اماو از من بیشتر رفته است.

امّا فردی با وجود اینکه حتّی یک بار هم به مکّه نرفته استوقتی چشمش به تصویر کعبه می‌افتد اشک از چشمشانش جاری شده و می‌گوید: خدایا! چه زمانیمن آن مکانی را که شش هزار پیغمبر عبادت کرده است خواهم دید؟ چه زمانی روی قبر بیشاز 2600 پیغمبر طواف خواهم کرد؟

بین حال این فرد که به حجّ نرفته است با حال کسی که رفتهو می‌گوید: در بازار ابوسفیان قیمت لوازم برقی چنین بود و پارچه چنان بود، از زمینتا آسمان تفاوت وجود دارد. گاهی یک عدّه یک بار هم به کربلا نرفته‌اند امّا از وقتیکه خود را شناخته‌اند زیارت عاشورایشان ترک نشده است، وقتی در هیئت در زیارت عاشوراشرکت می‌کنند یا در منزل خودشان به السَّلام عَلی الحُسَین» می‌رسند روی دوزانو نشسته و می‌گویند: در محضر امام هستم! این حال، حال حضور دائمی‌است.

انسان موجود عجیبی است وقتی ترقّی می‌کند فرشتگان را پشتسر می‌گذارد:

چون گذشت احمدزسدره ومرصدش

 

وز مقام جبرئیل و از حدش

گفت او را هین بپر اندر پیم

 

گفت رو رو من حریف تو نیم[1]

وقتی هم تنزّل می‌کند از چهارپایان نیز گذشته و به مراتباز حیوان هم پست‌تر و پست‌تر می‌شود.

3- راه‌های ترویج کینهتوسّط شیطان: وسوسه و تحریکات عصبی ابزار شیطان برای ترویج دائمی کینه در دل‌ها می‌باشدبه این علّت در تعالیم دینی توصیه شده وقتی عصبانی شدید حالت خود را تغییر بدهید اگرنشسته‌اید بلند شوید، اگر ایستاده‌اید بنشینید؛ اگر نزدیک هستید به طوری که دستتانرا دراز کنید به طرف می‌رسد و امکان دارد درگیر شوید تغییر موضع دهید، اگر حرف می‌زدیدسکوت کرده و درنظر بگیرید که اگر مصلحت باشد بعد می‌گویید چون بعد از این که سخنیگفته شود گوینده اسیر آن است و نمی‌تواند جبران کند.

4- رواج دشمنی از مظاهر جامعه‌ی شیطانی:اگر می‌خواهیم بدانیم در خانواده‌ای جو شیطانی حاکم است یا جو رحمانی، راهش ایناست که ببینیم در میان آنها دشمنی زیاد است یا خیر، اگر کینه و دشمنی زیاد باشد، خواهیمگفت جو شیطانی حاکم است امّا اگر دیدیم در میان آنها محبّت و صمیمیّت زیاد است و برایهمدیگر ستّار العیوب» هستند خواهیم گفت خانواده، خانواده‌ی رحمانی است.

5- نماز برترین سمبل یاد حق‌تعالیو کاملترین مجسّمه‌ی ذکر او: خانه‌هایی که در آن نماز اهمیّت داشته باشد مکان،لباس و دیگر مسائل نماز فرق خواهد کرد و معلوم می‌گردد که صاحبانش اهل ذکر هستند.

6- توبیخبرخی مسلمانان صدر اسلام بخاطر شراب‌خواری و قماربازی: فَهَلْ أَنْتُمْمُنْتَهُونَ»، نشان می‌دهد که در دوره‌ی پیغمبر(ص) شراب وجود اشت و در دوره‌ی امامزمان(ع) هم شراب وجود خواهد داشت. اکنون برخی نادانان می‌گویند: اگر یک بار امام زمان(ع)را می‌دیدم اصلاح می‌شدم! به چنین افرادی باید گفت: با دیدن امام زمان(ع) کسی آدم نمی‌شودآن بزرگوار که از حضرت پیغمبر(ص) بالاتر نیستند، پیامبر گرامی اسلام(ص) در آغوش ابولهببزرگ شد امّا ابولهب آدم نشد، ابوجهل که به خاطر عنادش به ابوجهل معروف شد _وگرنه نامشابوالحکم بود_ پیغمبر(ص) را دید و با آن حضرت(ص) کشتی گرفته و رقابت کرد ولی آدم نشد،بلکه انسان با شنیدن و ترتیب اثر دادن به سخنان الهی می‌تواند انسان بشود.

7- مجازات الهی به دنبال عدم تنبّه از توبیخ خداوند: کسانیکه از توبیخ الهی متنبّه نشوند باید خود را برای عذاب حق‌تعالی آماده کنند. در توبیخ،برخورد فیزیکی با انسان صورت نمی‌گیرد و فقط کمی ‌لحن تغییر می‌کند مانند اینکه می‌گویند:مگر با تو نبودم؟ یک حرف را چند بار تکرار می‌کنند؟ در اینجا هنوز اتّفاقی نیفتادهو فقط عتاب است امّا گاهی لازم است خاطی را بزنند، به او فحش و بد و بیراه بگویند یابا او برخورد کنند.


[1] - دفتر چهارم منوی مولوی.


تحریم قمار و قربانی بر بت‌ها

وَ الْمَیْسِرُ»، میسر» به معنی قمار است که در اوّل سوره حکم آن بیان شدو گفته شد هر نوع قمار را شامل می‌شود، ممکن است پاسور یا تخته نرد و مانند آنباشد. از جمله علامت‌های رکنی و بارز حرمت قمار، شرط برد و باخت در آن است، اگربرد و باخت نباشد قمار نبوده و  تعزیرندارد بلکه فقط استفاده از وسیله‌ی قمار است که مرتکبان به آن وقتشان را هدر داده،عمرشان را تباه نموده و به خودشان ظلم کرده‌اند.

زمان طاغوت، قمارخانه‌ها بهصورت رسمی بر پا بود، در حالی که امروزه برای مثال اگر کافی‌نتی مرکز قمار گردد بایک تلفن به 110 بلافاصله تحت تعقیب قرار می‌گیرد. در سال 1349 سرکرده‌ی مملکتمحمّدرضا پهلوی، در یک شب در قمار 32 میلیون تومان باخته بود! کسی که برای امامرحمتالله علیه و شهدا که اینها را تعطیل کردند دعا نکند بسیار بی‌انصاف است، ما نمی‌گوییمدر جامعه مشکل نیست، مشکل هست منتهی باید نعمت‌ها را نیز دید و در حکومت اسلامیشکر نعمت در رابطه با اجرای احکام لازم است.

الْأَنْصابُ» جمع نُصب» به معنی بت‌هایی استکه در دوران جاهلیّت در اطراف کعبه می‌گذاشتند تا مردم در کنار آنها قربانی کنند،منتهی چون بت سبب و مظهر شرک است، آن قربانی هم حرام شده و نمی‌توان از آن استفادهکرد. حتّی یک عدّه فرزندان خودشان را قربانی می‌کردند، مانند اینکه پدربزرگ پیغمبرگرامی اسلام(ص) نذر کرده بود که اگر پسر دهمش به دنیا بیاید قربانی کند، در بین اعرابجاهلی رسم بر این بود که می‌توانستند این نذر را با قربانی شتر عوض کنند، برایاوّلین بار تعویض صد شتر در مقابل یک فرزند در دوره‌ی جناب عبدالله انجام گرفت وصد شتر برای آن سنگ‌ها و بت‌ها قربانی شد.

در اینجا لازم به ذکر است که جهت، به کارها قداست می‌دهدیا از حرمت ساقط می‌کند، به عنوان مثال اگر در گوشت قربانی عنوان نذری نباشد هیچ‌کداماز ما حتّی یک تکّه از آن را نپذیرفته و می‌گوییم مگر من گرسنه‌ام؟! در حالی کهاگر عنوان نذری داشته باشد می‌گوییم خدا قبول کند، بهتر است همه‌ی آن را در یکوعده استفاده نکنیم بلکه در غذای چند وعده اضافه کنیم تا نان و نمکمان متبرّک بهنام اهل بیت(ع) شود؛ یعنی قداست دهنده به آن گوشت نذری، نام حضرت امام حسین و ابی‌الفضل(ع)می‌باشد. امّا اگر به عنوان صدقه قربانی کنند از گوشت آن نمی‌توان به سیّد داد چونصدقه برای سیّد حرام است، مانند اینکه پسر فلان کس از تصادف نجات پیدا کرده، درکما بود و به هوش آمده است و گوسفندی را قربانی کرده‌اند، این صدقه است و باید حواسّشانباشد که به نیازمندان بدهند به سادات کرام فقیر باید از سهم سادات خمس کمک کرد وبهتر است آن را به فامیل خونی هر چند فقیر هم باشد نداد.

متأسّفانه اکنون وقتی نذرها را قسمت می‌کنند به آنهاییکه فریزرشان پر است از ران گوسفنند می‌دهند ولی به آنهایی که شاید ماهی یک بارگوشت بخورند دنده‌هایش را می‌فرستند! در حالی که در تقسیم قربانی نباید هیچ فرقیبین افراد گذاشته شود، بلکه باید بطور مساوی تقسیم کرده و برای هر کس یک سهم دادهشود. در قربانی و همین‌طور در احسان‌ها رعایت مساوات ضرورت دارد، احترام جای خودرا دارد امّا در احسان غذا، فرق گذاشتن صحیح نمی‌باشد.

گاه دیده می‌شود که برخی در نوع، کیفیّت، کمیّت و حتّی وسایلپذیرایی احسان‌ها؛ در بین افراد فرق می‌گذارند، این کارها بی‌فرهنگی است، بایدبدانیم این احسان امام حسین(ع) است و در واقع میزبان، خود امام حسین(ع) می‌باشندکه هرگز بین هیچ‌کس فرق نمی‌گذاشتند و در اینجا کاره‌ای نیستیم. هرکس زود آمدهقدمش روی چشم هر کجا دوست دارد بنشیند، نمی‌توان گفت: آنجا پتو یا پشتی هست و جایافراد خاصی است، نمی‌توان برخی وسایل را به گمان اینکه مردم می‌ند مخفی کرد،مردم که برای غارت نیامده‌اند، برخی آن‌قدر تنگ نظر هستند که چنین فکر می‌کنند. صاحب‌خانهباید این طور فکر کند که در اینجا میزبان اهل بیت(ع) است و من هم خادم آنها هستم ووظیفه‌ام این است که همه را گرامی بشمارم.

سؤالی در اینجا به ذهن می‌رسد و آن اینکه صاحبان برخیاز نذرها یک سری آلودگی‌ها دارند مانند اینکه طرف آلوده‌ی به ربا است، به رشوهمشهور است امّا در تاسوعا قربانی می‌دهد، آیا می‌توان از آن استفاده کرد؟ پاسخ ایناست که در چنین مواردی وظیفه‌ی افراد فرق دارد و حکم هم متفاوت است، به عنوان مثالبنده‌ی وقتی کنار سفره‌ی آن رباخوار می‌نشینم یعنی او را تأیید می‌کنم،بنابراین رفتن من به آنجا حرام است، اگر هم علّت را بپرسد می‌گویم: ببخشید شنیده‌امکه شما آلوده‌ی به ربا هستید با چنین فردی من نمی‌توانم رفت و آمد کنم. امّا مردممعمولی چون نمی‌دانند این پول ربا است یا حقوق آن ماه است، نسیه است یا پولش راداده است؛ نمی‌توانند حرمت ربا را به او نسبت دهند و استفاده از آن اشکال ندارد. مااجازه نداریم به همین راحتی زندگی مردم را حرام بدانیم در حالی که متأسّفانه اکنوناغلب افراد این کار را می‌کنند.

ان‌شاءالله اینجا این‌گونه نیست ولی در یک عدّه از جاهاجادو و جنبل هست، مردم به اکثر احسان‌های رنگی بدبین هستند، وقتی بدبین می‌شوندمسلّم است که آن را نمی‌خورند، وقتی نمی‌خورند آن را به سطل آشغال می‌اندازند واین تضییع نعمت الهی است. وظیفه‌ی من این است که وقتی به قبرستان می‌روم تا برایاموات خودم یا شهدا فاتحه بخوانم، حلوا که تعارف می‌کنند اگر نمی‌خواهم بخورم، برندارم امّا دعا کرده و بگویم: انشاءالله خداوند نذرت را قبول کند. زمانی شایعهکردند که خرماهایی که در قبرستان‌ها پخش می‌شود آلوده به ویروس ایدز است، در حالیکه سرایت ایدز از طریق خون است چقدر خون باید به این همه خرما تزریق کنند تا آنهاآلوده گردند؟!

دو بیماری معدن دروغ‌پردازی شده است یکی سرطان و دیگری ایدزاست چون علّتش را نمی‌دانند می‌گویند: فلان چیز سرطان می‌آورد یا فلان چیز سببایدز می‌شود در چنین مواردی ما مجاز به ردّ هدیه‌ی مردم نیستیم، چون یک بار هم عرضکرده‌ام که در روایات داریم که: لَایَرُدُّ الْإِحْسَانَ إلَّا الْحِمَارُ»، احسان را كسی جز‌ درازگوش ردّ نمی‌كند.

ازلام»، ازلام در اصطلاح، تیرهای هم‌اندازه، نشان‌دار و نوشته‌داری را گویند که عرب جاهلی از آن‌ها در قمار، قرعه، آگاهی از آینده و تعیین نیک و بد کارها استفاده می‌کرد[1]. البتّه به عمل قماربازى با آن‏ تیرها نیز،ازلام» گفته مى‏‌شود، آنچه آیه‌ی شریفه به آن اشاره دارد، همان عمل قمار باانداختن تیرها است، به این صورت كه ده نفر با شرط‌بندى شترى را تهیّه و نحرمى‏كردند، سپس ده چوبه‌ی تیر كه روى هفت عدد آنها كلمه‌ی برنده» و روى سه تاىدیگر كلمه‌ی بازنده» نوشته شده بود در كیسه‏اى مى‏ریختند و آنها را به نام یك یكآن ده نفر، از كیسه بیرون مى‏آوردند. هفت چوبه‌ی برنده به نام هر كس مى‏افتاد،بدون پرداختن وجه، سهم معیّنى از گوشت را برمى‏داشت؛ ولى سه نفرى كه تیرهاى بازندهرا دریافت داشته بودند، باید هر كدام یك سوّم قیمت حیوان را مى‏پرداختند، بدون اینكه سهمى از گوشت داشته باشند[2].

چنانچه اشاره شد عرب جاهلی در تعیین نیک و بد کارها نیز از ازلام استفاده می‌کردند، امروزه نیز برخی افرادوجود دارند که اگر بخواهند آب بخورند استخاره می‌کنند. خداوند آقای قرائتی را سلامتبدارد می‌گفتند: همسر یکی از آشنایان خواست تا استخاره‌ای برایش بکنم، گفتم: ده دقیقه‌‌‌‌‌‌‌بعد زنگ بزنید تا جواب بدهم، استخاره کردم بد آمد، وقتی گفتم استخاره بد آمد، گفت:حاج آقا آن قدر استخاره کنید هر وقت خوب آمد خبرم کنید! معلوم است که نیّت آنبیچاره این است که به خواسته‌ی خود برسد.

در مسافرتی به مازندران که مهمان آقای امام جمعه‌یمرحوم گرگان بودم، شنیدم استخاره‌ی فردی هرگز بد نمی‌آید، با وجود مشغله‌ی زیاد، گفتممن باید او را ببینم، بالاخره بین یکی از برنامه‌ها توانستم او را ببینم، گفتم: فلانیاز بسیاری از طلبه‌های شمال شنیده‌ام که استخاره‌های شما هرگز بد نمی‌آید، در حالیکه قرآنی که من می‌شناسم خوب، بد و متوسّط دارد، چه طور استخاره‌ی شما بد نمی‌آید؟گفت: اگر علّت را بگویم جانم به خطر می‌افتد، گفتم: قول می‌دهم در شمال به کسی نگویم،گفت: قرآن من فقط صفحات خوب دارد. قرآن‌های قدیمی که در بالای صفحات، خوب، بد، متوسّطنوشته می‌شد، او فقط صفحات خوب را داده بود برایش جلد کرده بودند.

یکی از بزرگان تبریز می‌گفتند: فردی برای ازدواج دخترش ازمن استخاره گرفته و خوب آمده بود، شش سال بعد دختر و دامادش دعوا کرده بودند با عصبانیّتبه مسجد آمده و از استخاره‌ای که کرده بودم گلایه می‌کرد، گفتم: استخاره‌های من یکهفته دوام دارد استخاره‌ی شما زیاد دوام آورده است!

 پس ازلام به حالگذشتگان اعراب اشاره دارد که هر کاری که می‌خواستند انجام دهند، مانند اینکه به سفربروند یا نروند؛ یک تیر می‌انداختند. امّا در دین اسلام تطیّر یعنی فال بد زدن وجودندارد، وظیفه داریم که بگوییم: ان‌شاءالله خوب است؛ اگر هم نگران هستیم صدقه دادهو با دعای خیر و بسم‌الله» اقدام خواهیم کرد، چرا که هر کاری که بدون بسم‌الله» شروعشود ابتر است.

نکته: شراب‌خواری و قماربازی در ردیف بت‌پرستی

إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالأَنصَابُ»، نکته‌ای که گفتن آن دراینجا لازم است عبارت از این است که در این آیه شراب‌خواری و قماربازی در ردیف بت‌پرستیبیان شده است، چون بین الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ» و الْأَنْصابُ»،از حرف عطف واو» استفاده شده و فَ» یا ثُمَّ» نگفته است، یعنیرتبه‌های آنها یکی بوده و ردیف شراب‌خواری و قماربازی و بت‌پرستی یکی است. این سخنقرآن است، در حالی که امروزه برخی در برابر شراب‌خواری و قماربازی عدّه‌ای می‌گویند:جوان است، نادان است، بزرگ می‌شود اهل می‌شود، و برخی به گناهان نمره داده و می‌گوید:نمره‌ی این گناه از نمره‌ی فلان گناه کم‌تر یا بیش‌تر است! به چنین افرادی بایدگفت: گناه، گناه است، چه گناه کبیره که حدّ معینی دارد، چه گناه صغیره که تعزیردارد و با کم و زیاد مجازات خواهد شد.

در اینجا به دو حکایت اشاره می‌کنیم که شاهد مثال برقباحت کوچک شمردن گناهان می‌باشد. می‌گویند: صاحب برده‌ای می‌خواست برده‌اش رابفروشد، هنگام فروش می‌گفت: او همه فنّ حریف است، نجّاری، خیّاطی، آشپزی و مانندآن را بلد است، تنها به خاطر یک عیب، او را می‌فروشم و آن این است که دروغ‌گو می‌باشد.اطرافیان او را محکوم به سفاهت کرده و می‌گفتند: دروغ‌گویی او چه تأثیری می‌توانددر کار‌های او داشته باشد؟! آیا چون او دروغ‌گو است در بنّایی آجری که می‌گذارد،کج خواهد شد؟! یا لباسی که می‌دوزد، درست نخواهد بود؟! 

فردی او را خرید و به خانه‌ی خود برد، برده روزهای اوّلبرای جلب اعتماد صاحبش هر کار که او می‌گفت به خوبی انجام می‌داد، بعد از چند روزبه همسر صاحبش گفت: درست است که من بنده‌ی زر خرید شما هستم، و این فضولی‌ها به مننیامده است، امّا چکار کنم که نمی‌توانم حقّ نان و نمک را فراموش کنم، در این مدّتکوتاه شنیده‌ام که آقا می‌خواهند ازدواج کنند، من جادو جنبل نیز بلد هستم، اگر باچاقو مقداری از موی زیر ریش آقا را کنده و بیاورید، من دعایی را بر آن می‌خوانم کهاو از جنس زن متنفّر گردد.

از طرف دیگر به مرد هم گفت: شنیاه‌ام که همسرتان اینروزها می‌خواهد شما را با چاقو بکشد، مرد خود را به دروغ به خواب زد، دید که همسرشچاقو به دست نزدیک شد و می‌خواهد او را بکشد مرد هم با خنجر، زن را زد. برده دویدو به اطرافیان زن گفت: بیایید فلانی خواهرتان را کشت، آنها هم آمدند و مرد را زدندو به این ترتیب با این دروغ‌گویی خون‌ها ریخته شد و خانواده‌ها به جان هم افتادند.

در روایتی نیز از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که یکی ازپادشاهان بنی‌اسرائیل مردی را ناگزیر کرد که به انتخاب و اختیار خود، یکی از چهارعمل زشت شراب‌خواری، ، قتل یا خوردن گوشت خوک را مرتکب شود و گرنه او را خواهدکشت. آن مرد شراب خوردن را برگزید؛ چون مست شد بقیّه‌ی زشتی‌ها را نیز مرتکب شد[3]. 

خمر خانه‌ی مفسده‌ی گناهان کبیره و صغیره است، باعثبسیاری از طلاق‌ها و دشمنی‌های خانوادگی است، چنانکه رسول اکرم(ص) فرمودند: تمام بدی‌ها در خانه‌ای جمع شده‌اند و شراب‌خواریکلید آن خانه است[4]. متأسّفانه امروزه شراب‌خواریدر بین یک عدّه از به ظاهر مسلمان نیز بسیار شایع شده است به طوری که در عروسی‌ها،مهمانی‌ها، سیزده‌بدرها و بسیاری از گشت و گذارها، شراب جزء رکنی و لاینفک آن شدهاست، در حالی که قرآن آن را در ردیف بت‌پرستی معرّفی می‌فرماید.

پیام‌ها

1- منافات ایمان با شراب خواری وقماربازی: یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ. فَاجْتَنِبُوهُ»، در آیه‌ی شریفه بهطور محسوس ناسازگاری شراب خواری و قماربازی با ایمان دیده می‌شود.

2- نهتنها شراب نخورید بلکه نزدیک آن هم نشوید: فَاجْتَنِبُوهُ» یعنی حتّی با شراب‌خوار وقمارباز نباید دوست شد. اکنون نیز به طور کامل اسباب قمار فراهم است، در نرم‌افزارهاییکه در گوشی‌ها و کامپیوترها استفاده می‌شوند، قمار وجود دارد و منقل اعتیاد عوضشده است.

خداوند عذاب انگلیس را شدید کند، دولت انگلیس برایمعتاد نمودن مردم و گسترش اعتیاد در ایران، ابتدا عوامل خود را مأمور نمود و اینافراد با تبلیغ اینكه تریاك درمان تمامی دردها است، مردم ایران را كه در آن زمانبه دلیل فقر و كمبود پزشك از بیماری‌ها رنج می‌بردند، به این ماده‌ی مخدّر معتادنمودند. دیری نپایید كه تریاك به عنوان یك داروی خانگی جای خود را در میانایرانیان باز كرد و پس از مدّتی دولت انگلیس اعلام كرد كه سوخته‌ی تریاك را باقیمت مناسب از افرادی كه از این ماده استفاده می‌كنند می‌خرد.

بدین ترتیب عدّه‌ی بیشماری از افراد این مملكت به منظوركسب درآمد، تریاك را كه به مقدار فراوان و به قیمت ارزان در دسترس بود می‌خریدند وپس از كشیدن، سوخته‌ی آن را به قیمت چند برابر می‌فروختند. به طوری كه این شیوه جزومشاغل روزانه‌ی بعضی افراد شده بود، امّا زمانی كه متوجّه شدند،‌ عدّه‌ی زیادیگرفتار اعتیاد شده‌اند، این داد و ستد را متوقّف كردند.

دید حكومت وقت نسبت به تریاك به عنوان یك منبع درآمدبود و به مضرّات و عواقب آن در اعتیاد و استمرار آن در دوره‌های بعد توجّهی نمی‌كردتا جایی كه روز به روز به تعداد معتادین افزوده می‌شد. مانند اینکه در سال 1314شمسی تعداد معتادین به رقمی حدود 5/1 میلیون نفر و نزدیك به 7 درصد كلّ جمعیّتایران بالغ می‌شد»[5].

مسلّم است جمعیّتی که اکثریّت آن معتاد بوده و یک لحظهنشئه و لحظه‌ی دیگر خمار باشند، هرگز عقلش کار نکرده و به فکر بهبود وضع خود و کفشپاره‌ی فرزند خود و مانند آن نخواهد بود، او فقط به این فکر خواهد بود که چند ساعتدیگر نشئه است یا خمار؟!

شراب‌خوار نیز این چنین است و به این حال و روز می‌افتد،امروزه گفته می‌شود ابتدایی‌ترین ریشه‌ی سرطان حنجره، اثنی‌عشر، سوءهاضمه، زخممعده و ترشّحات اسیدی دستگاه گوارش، به شراب‌خواری برمی‌گردد، منتهی شراب‌خوارانزمانی از خواب غفلت بیدار می‌شوند که کار از کار گذشته است. پس طبق امر الهی نهتنها شراب نخواهیم خورد بلکه با شراب‌خواران رفت و آمد نیز نخواهیم داشت و به آنهااجازه‌ی ورود به حریم خانه را نخواهیم داد.



[1] - جامع‌البیان، مج‌۴، ج۶، ص۱۰۱‌ـ‌۱۰۳. صحیح البخاری، ج‌۵، ص‌۲۲۴.جامع‌البیان، مج‌۴، ج۶، ص۱۴۰.احکام‌القرآن،جصاص، ج‌۲، ص‌۴۴۰. ترتیب العین، ص‌۳۴۹‌ـ‌۶۵۰.

[2] - برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 489.

[3] - الغدیر، ج 6، ص 257.

[4] - من لا یحضره الفقیه،ج‏4 ص 353.

[5] - شاكری، عبدالحسین، مواد مخدر و اعتیاد، نشر گوتنبرگ، ص 48. اقتباس از: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.


توسطحجّت‌الاسلام والمسلمین جناب دكتر حسین ایمانی به تاریخ ۹۵/۲/۲۱

بسم الله الرحمن الرحیم

سوره‌ی مبارکه‌ی مائده (5)،آیه‌ی 89

لاَ یُؤَاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمَانِكُمْ وَلَكِنیُؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُّمُ الأَیْمَانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِمَسَاكِینَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِیكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَن لَّمْ یَجِدْ فَصِیَامُ ثَلاَثَةِ أَیَّامٍ ذَلِكَكَفَّارَةُ أَیْمَانِكُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ وَاحْفَظُواْ أَیْمَانَكُمْ كَذَلِكَیُبَیِّنُ اللّهُ لَكُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ﴿۸۹

ترجمه: خداوند شما را به خاطر سوگندهای بیهوده (و خالی ازاراده) مؤاخذه نمی‏كند ولی در برابر سوگندهایی كه (از روی اراده) محكم كرده‏اید مؤاخذهمی‏كند، كفّاره‌ی این‌گونه قسم‌ها اطعام ده نفر مستمند، از غذاهای معمولی است كهبه خانواده‌ی خود می‏دهید، یا لباس پوشانیدن بر آن ده نفر و یا آزاد كردن یك برده،و كسی كه هیچ‌كدام از اینها را نیابد سه روز روزه می‌گیرد، این كفّاره‌ی سوگندهایشماست به هنگامی كه سوگند یاد می‏كنید (و مخالفت می‌نمایید) و سوگندهای خود را حفظكنید و نشكنید، این چنین خداوند آیات خود را برای شما بیان می‏كند تا شكر او رابجا آورید.

تفسیر

احکام سوگند خوردن

لاَ یُؤَاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمَانِكُمْ وَلَكِنیُؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُّمُ الأَیْمَانَ»، خداوند شما را در مورد قسم‌هایبیهوده مؤاخذه نمی‌کند، امّا در مورد قسم‌هایی که جدّی انجام داده‌اید، مؤاخذهخواهد کرد.

مؤاخذه» به معنی بازخواست، مجازات و سؤال وجواب است چه در دنیا و چه در آخرت، منتهی آن سؤال و جوابی که به دنبال آن تبرئه،تنبیه و یا توبیخ وجود دارد و از تشویق خبری نیست. به عنوان مثال وقتی به کسی می‌گویندتو گناهکار هستی یا گناهکار نیستی و او بتواند ثابت کند که مجاز بوده است که آنکار را بکند یا نکند؛ این مؤاخذه است. در واقع خود مؤاخذه نوعی توهین است، به اینعلّت صاحبان عقل می‌گویند: من طوری رفتار نمی‌کنم که یک نفر به من بگوید چرا اینکار را کردی یا چرا نکردی.

أیْمان» جمع یَمین» بوده و به قسمیگفته می‌شود که محدوده، نوع، کیفیّت و متعلّق آن را شرع دقیق بیان کرده است. برایمثال وقتی کسی 3، 10، 25 یا 50  بار به خداقسم بخورد که فلان گناه ثابت شود، به آن یمین گفته می‌شود، البتّه این قسم بایستیدر محضر حاکم شرع باشد و اگر کسی بگوید: من پنج بار در پاسگاه قسم خورده‌ام، پنجبار هم اینجا قسم می‌خورم، مورد قبول نمی‌باشد. در این نوع قسم، همچنان‌ که بهشاهد گفته می‌شود که برای ادای شهادت به جایگاه شهود برود، به کسی که قسم می‌خوردنیز گفته می‌شود به جایگاه برود، دست خود را بر روی قرآن بگذار و آن گونه که حاکمشرع می‌گوید قسم بخورد، یعنی کیفیّت کامل بیان می‌شود.

در مقابل أیْمان»، حَلْف» وجود دارد کهبه قسم‌های عرفی مانند به جان مادرم، به جان فرزندم، تو بمیری، من بمیرم، گفته می‌شود.جلسه‌ی گذشته گفته شد تکیه کلام برخی، قسم خوردن به خدا یا بعضی از امامان و امام‌زاده‌هایخاصّ است که جزو قسم‌های بیهوده می‌باشد ، چون اراده ی جدّی در آنها وجود ندارد.

لازم به ذکر است که کفّاره‌ای که در آیه‌ی شریفه بداناشاره شده است، کفّاره برای خود قسم نیست، چون قسم خوردن کفّاره ندارد، بلکه شکستنقسم کفّاره دارد. که در اصطلاح به آن حنث قسم می گویند.

قسم خوردن ممکن است یکی از چهار حکم واجب، مستحبّ،مکروه یا حرام را داشته باشد، یعنی قسم مباح وجود ندارد چون کار بیهوده‌ای است، بهعنوان مثال وقتی خون کسی از بین می‌رود و پنجاه نفر هم می‌دانند که فلانی قاتلاست، برای جلوگیری از هدر رفتن این خون، قسم خوردن بر آن پنجاه نفر واجب می‌گردد.

امروزه جایی برای بعضی از قسم‌ها وجود ندارد، به عنوانمثال یک عدّه وقتی کارشان به طلاق می‌کشد، هرگونه تهمتی از دیوانه گرفته تا فحشا ومنکر به یکدیگر نسبت می‌دهند، در این شرایط برای قسم خوردن به اینکه فلانی غشّی یادیوانه است، جایی وجود ندارد، چون با یک نوار مغزی یا یک کمسیون پزشکی حقیقت امرآشکار می‌گردد که او سابقه‌ی غشّ دارد یا خیر، یا معلوم می‌گردد که از دو سال پیشتا کنون چند بار غشّ کرده است، شب یا روز بوده و مانند آن.

ساختمان وجود انسان، بسیار پیچیده است و علائم کنترل وثبت بسیاری از خصوصیّات و بیماری‌های ما را در خود دارد، منتهی بستگی به تشخیص آندارد به عنوان مثال در زبان، دست، رنگ ناخن‌ها، رنگ بافت پوستی زیر چشم‌ها، سابقه‌یپزشکی ما وجود دارد. وقتی دکتر به بیمار می‌گوید: دهان خود را باز کند، به لوزه‌هایاو نگاه می‌کند تا ببیند گلوی او چرک کرده یا نکرده است، اگر سردر بیاورد با دیدنحالات زبان، پرسیدن چیزی لازم نیست، اگر از صدف ناخن سردربیاورد، حتّی نوع خون وبیماری را هم می‌تواند بگوید، اگر از خطوط و خال‌های دست سردربیاورد، بدون این کهیک کلمه بپرسد، سابقه‌ی بیماری‌های خطرناک و غیرخطرناک بسیاری را بیان می‌کند.

شاید ما به چنین طبیبانی دریای علم یا کسی که غیب می‌داند،بگوییم در حالی که اینها چیزهای طبیعی هستند، بشر هر چه قدر پیشرفت می‌کند، اینچیزها بیشتر حلّ می‌شود. امروزه از چین دستگاهی آورده‌اند که با خواندن خطوط دستمعلوم می‌کند که مشکل معده، کلیه‌ و طحال بیمار در چیست.

پس در چنین مواردی که به وسیله‌ی علم پزشکی و مانند آننکات مبهم آشکار می‌گردد؛ جایی برای قسم خوردن وجود ندارد، امّا پاره‌ای از چیزهاوجود دارند که اگر قسم نباشد، راه دیگری برای اثبات آن نیست، در اینجا قسم خوردنواجب می‌شود و اگر به ناحق‌ّ قسم بخوریم، حرام است و در جایی اگر زیاد نیاز بهاصرار نیست، ممکن است مکروه باشد؛ در هر صورت وقتی قسم خورده می‌شود بایستی مراعاتگردد.

قسم متعلّق به فعل یا ترک آن است، برای مثال فردی قسممی‌خورد که این کار را انجام نخواهم داد، یا این کار را انجام خواهم داد، اگر خلافآنچه که قسم خورده است مرتکب شود، کفّاره بر ذمّه‌ی او تعلّق می‌گیرد. البتّه جلسه‌یقبل عرض شد بزرگان قسم نمی‌خورند و  سفارشهم می‌کنند که قسم نخورید؛ امّا گاهی قسم خوردن ضرورت پیدا می‌کند، به عنوان مثالعظمت پروردگار در ذهن ما نمی‌گنجد، چون لایتناهی است، امّا گاه مطلب آن اندازهمهمّ است که خداوند در یک سوره، هفده بار قسم می‌خورد.

عَقَّدْتُمُ» به معنی بسته‌اید، می‌باشدیعنی خداوند شما را بازخواست خواهد کرد درباره‌ی قسم‌هایی که با اراده‌ی جدّیمنعقد کرده‌اید، مانند اینکه فردی می‌گوید: با اراده‌ی جدّی خداوند را شاهد گرفتهو قسم می‌خورم که این زمین اگرچه سند ندارد ولی مهریّه‌ی فلان کس، ارث مادری، پدرییا وقف است؛  در این صورت هیچ‌کس حقّ فروشآن را ندارد، همانطور که وقتی قرآنی را در مسجد می‌گذاریم، رسید نمی‌گیریم که وقفکرده‌ام بلکه وقف عامّ است و لازم نیست که وقف سند داشته باشد، اگر بدانیم که چیزیوقف است، نمی‌توانیم آن را تبدیل کنیم.

کفّاره‌ی شکستن قسم

شکستن قسم حنث قسم» که نوعی جرم است، سه کفّاره داردکه در عرض هم می‌باشد، اینطور نیست که اگر مورد اوّل نباشد به سراغ مورد دوّم وبعد مورد سوّم برویم بلکه قسم خورنده از ابتدا اختیار دارد که کفّاره‌ی اوّل، دوّمیا سوّم را انتخاب کند، ترتیب هم در بینشان وجود نداشته و اولویّتی مطرح نیست و ثوابشانهم یکسان است.

کفّاره‌ی شکستن قسم یکی از سه چیز است: 1- اطعام ده نفر مستمند از غذاهای معمولی كه بهخانواده‌ی خود می‏دهید، 2-  لباس پوشانیدنبر آن ده نفر، 3- و كسی كه هیچ‌كدام از اینها را نیابد سه روز روزه بگیرد.

البتّه در آیه‌ی شریفه چهار کفّاره ذکر شده است که آزادکردن برده هم یک از آنها می‌باشد منتهی چون این مورد امروزه محلّ ابتلا نمی‌باشدما به آن اشاره نکردیم. در کتاب‌های فقهی نیز تحت عنوان کفّاره‌های سه گانه‌ی حنث یاشکستن قسم یاد شده است، اکنون برده وجود ندارد و وقتی چیزی وجود ندارد معطّل کردنمردم راجع به بیان جزئیات آن درست نیست مگر در مجامع علمی تخصصی به عنوان این کهامکان دارد محلّ ابتلای علمی جامعه در آینده باشد.

جلسه‌ی قبل عرض شد در معنای أوْسَط» اختلافوجود دارد، یک عدّه أوْسَط» را به اشتباه، بهترین معنی کرد‌ه‌اند، زیرا همبرخلاف لغت و هم برخلاف قواعد فقهی است. در قواعد فقهی در تمام جنایات، مجرماختیار دارد که جریمه را انتخاب کند، به عنوان مثال دیه‌ی قتل، یکی از چند چیزاست: هزار گوسفند، دویست گاو، صد شتر، هزار دینار طلا، ده هزار درهم نقره یا دویستبرد یمانی که ارزان‌تر از موارد دیگر است. کسی نمی‌تواند بگوید به عنوان دیه بایدبه من گوسفند بدهید، چون جانی مختار است که هر کدام را بخواهد، بدهد. به عنوانمثال اکنون قیمت یک گوسفند نهصد هزار تومان است، هزار کنیم، نهصد میلیونتومان می‌شود، در حالی که اکنون دیه 195 میلیون تومان می‌باشد، یا قیمت یک شترحدود 34 میلیون تومان است، ضرب در 100 کنیم، 3 میلیارد و 400 میلیون تومان می‌شود،جانی می‌تواند به جای این مبالغ هنگفت ارزان‌ترین دیه را انتخاب کند.

پس أوْسَط» به معنی غذا و لباس معمولی است،اکنون مراجع عظام قیمت غذای معمولی را بسیار ارزان حساب کرده و حدود، 2000 یا 2500تومان گفته‌اند که کفّاره‌ی ده نفر 25 هزار تومان می‌شود؛ در واقع قیمت یک ساندویچارزان یا یک لقمه را حساب می‌کنند در حالی که آیه غذا گفته است.

اشکال واریز کفّاره به صندوق صدقات

سؤالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که آیا می‌توانکفّاره را به صندوق صدقات واریز کرد؟ پاسخ این است که خیر نمی‌توان این کار راکرد، بلکه باید به صورت موادّ غذایی به نیازمندی داده شود که حدّاقل یک بار نمازخواندن او را دیده باشیم، یعنی نماز خواندن بودن برای دریافت کفّاره شرط است.

در دفاتر تمام مراجع عظام تقلید برای دادن کفّاره‌ بهنیازمندان می‌گویند: هنگام ظهر اینجا باشید، بعد از نماز می‌دهیم؛ چون می‌خواهندحدّاقل یک بار نماز خواندن آنان را ببینند، دیگر مفتّش نیستند تا ببینند در خانههم نماز می‌خوانند یا نمی‌خوانند همین که یک بار نماز خواندن او را ببینند کفایتمی‌کند.

یک عدّه بدبخت‌ها هستند که هم فقیر و هم بی‌دین میباشند به این علّت نمی‌توان به آنها حقوق واجبه مانند زکات و کفّاره داد، البتّهدادن صدقه ایراد ندارد چون مستحبّ است، به بی‌نماز هم می‌توان صدقه داد امّا حقوقواجبه مخصوص متدیّنین است و یکی از علامات متدیّنین، ملتزم بودن به نماز است.

اغلب ما هم‌دیگر را از چهره می‌شناسیم مانند اینکه می‌گوییمشما خیلی شبیه فلان کس هستید آیا خواهرش می‌باشید؟ یا می‌گوییم فرزندتان خیلی حلال‌زادهبوده و به شما کشیده است. حضرت پیامبر(ص) می‌فرمایند: وَجْهُ‏ دِینِكُمُ‏الصَّلَاةُ»[1]چهره‌ی دین شما عبارت از نماز است؛ پس به یقین بی‌نماز، بی‌دین بوده و به او حقوقواجبه نمی‌رسد.

در أَوْ كِسْوَتُهُمْ»، هُمْ»به عَشَرَةِ» برمی‌گردد، یعنی دادن لباس هم باید برای ده نفر باشد، اگرکسی قدرت دادن غذای معمولی را نداشته یا خوشش نیاید و بگوید می‌خواهم کمی گران‌ترباشد، می‌تواند لباس بدهد، چون اغلب لباس از غذا گران‌تر می‌باشد بخصوص اگر خیّاطبدوزند، لباس آماده چون بصورت انبوه تولید می‌شود کمی ارزان‌تر است.

عرض شد روسری، جوراب، کلاه، شلوار و پیراهنِ تنها لباسنیست، بلکه کفّاره باید لباس کامل باشد، بلوز دامن یا بلوز شلوار، لباس کامل محسوبمی‌شود. البتّه چادر نیز لباس است، حتّی برخی از مراجع اجازه داده‌اند در بعضیازجاها که مردم به دلیل تنگ‌دستی نمی‌توانند چادر تهیّیه کنند، از یک سوّم سهمامام(ع) چادر خریداری کرده و پخش کنند.

می‌گویند گاهی علّت خرید برخی لباس‌های ناشایست، ارزانبودن قیمت آنها یا نبودن لباس مناسب در بازار است، مانند اینکه گاه مانتویی کهبرای فرد باشخصیّت دوخته شده باشد، پیدا نمی‌شود، امّا هر قدر مانتو تنگ و چاک‌داربخواهید، وجود دارد. در چنین مواردی که ممکن است برخی نیازمندان به دلیل ارزانبودن قیمت لباس‌های نامناسبی تهیّه کنند؛ می‌توان با اجازه‌ی مجتهد از یک سوّم سهمامام(ع) چنین احسانی را انجام داد.

این در حالی است که اکنون گاه در مدارس در مناسباتمختلف هدیّه‌های بسیار نامناسبی تهیّه می‌کنند، به عنوان مثال بنده به مناسبت هفته‌یمعلّم جایی برای سخنرانی رفته بودم که لوح تقدیر هدیّه می‌دادند، کاغذ کادوی یکیاز لوح‌ها پاره شد، دیدم لوح، عکس یک ساز موسیقی و یک زن است. همان جا از سِنپایین آمده و گفتم: من نمی‌توانم این جایزه‌ها را بدهم، هر کسی هم که به این جایزه‌هاپول داده، بسیار کم عقل بوده و برای حرام خرج کرده است. در حالی که در همان مدرسهبا 100 یا 150 هزار تومان می‌توان مرغوب‌ترین لباس را برای افراد متوسّط جامعهتهیّه کرد یا بن آن را داد تا از فلان نمایشگاه حجاب که لباس‌های آن مورد تأییداست، تهیّه کنند.

متأسّفانه برای این‌‌گونه موارد فرهنگ‌سازی نمی‌شود وکسانی میدان‌دار هستند که قدرت تشخیص ندارند، لباس هم پوشیده، تسبیح هم داردامّا منکر را ترویج کرده و می‌گوید: این لوح را به عنوان آثار هنری اهدا می‌کنیمنه به عنوان ساز و زن! به چنین افرادی باید گفت: اگر راست می‌گویی، به عنوان آثارهنری تصویر یکی از رزمندگان را هدیّه می‌دادی امّا تو به فکر این هستی که با پولبیت‌المال، حرام را ترویج می‌کنی!

فَصِیامُ‏ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ» حال اگر کسی برایپرداخت کفّاره وسعش به هیچ کدام از موارد مذکور در فوق نرسد می‌تواند سه روز روزهبگیرد. لازم به ذکر است که روزه‌ای که به عنوان کفّاره گرفته می‌شود بعد از اذان ظهرنمی‌توان آن را شکست چون روزه‌ی واجب است، امّا شکستن روزه مستحّبی ایراد ندارد گرچهبعد از ظهر باشد. در روزه‌ی مستحبّی اگر کسی نیّت روزه کند و کسی به اصرار برای صبحانهیا ناهار دعوت کند می‌تواند روزه‌اش را افطار کند و ثواب آن روز هم برایش داده می‌شود.از جمله شوخی‌های رایج پیغمبر گرامی اسلام(ص) این بود که بدون صبحانه بیرون می‌رفتندو می‌فرمودند: اَنَا صائِم» من روزه هستم، اگر فردی می‌گفت: یا رسول‌اللهمهمان من باش و روزه‌ات را افطار کن؛ قبول می‌کردند و این امر را ترویج می‌فرمودند.

پس روزه‌ی کفّاره واجب است و بعد از ظهر حقّ افطار کردننداریم، اگر هم افطار کنیم کفّاره به کفّاره منجرّ می‌شود، یعنی کفّاره‌ی روزهواجب بر گردن انسان می‌آید. بنابه رأی برخی مراجع عظام تقلید[2]مستحبّ است روزه‌های کفّاره‌ی قسم پی در پی باشد. تنها روزه‌ای که پی در پی بودنشواجب است فقط افطار عمدی روزه‌‌ی ماه رمضان است که آن هم از دو ماه، فقط 31 روزشلازم است پی در پی باشد. قابل تأمّل است که مسائل به هم پیوسته است و در یک مسألهممکن است فروعات زیادی مطرح شود، منتهی چون اینجا جلسه‌ی فقه نبوده و تفسیر استاشاره‌ای کرده و ردّ می‌شویم.

ذلِكَ كَفَّارَةُ أَیْمانِكُمْ»، مشارالیه ذلِكَ»حکم کفّاره است یعنی آنچه گفته شد حکم کفّاره‌ی قسم‌هایی است که شکسته‌اید.

وَاحْفَظُواْ أَیْمَانَكُمْ كَذَلِكَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَكُمْ آیَاتِهِلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»، واجب است که قسم‌هایتان را نگه دارید _چون فعل امرافاده‌ی وجوب می‌کند_ این چنین خداوند به صورت روشن آیه‌های خود را بیان می‌کند تاشاید قدردان باشید.



[1] - کافی، جلد3، صفحه‌ی270.

[2] - حضرات آیات عظام خوئی،گلپایگانی، صافی، تبریزی، سیستانی، زنجانی و وحید خراسانی.


آخرین جستجو ها

سایت دوستان - بزرگترین سایت تفریحی ایران * یه آبان ماهی معمولی * poteasgarbre fidisgnabhau زنجیر ، زندگی ، زندان خرید اینترنتی انواع روتختی ترک برای نوزاد و کودک و نوجوان طراحی سایت شاید فردا... حفاظ آکاردئون کافه گیک | اخبار دیجیتال مارکتینگ | H