محل تبلیغات شما

سوره‌ی مبارکه‌ی مائده (5)،آیه‌ی 102

قَدْ سَأَلَهَا قَوْمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِهَا كَافِرِینَ ﴿۱۰۲

جمعی از پیشینیان از آنها سؤال كردند و سپس به مخالفت با آن برخاستند، (ممكن است شما هم چنان سرنوشتی پیدا كنید).

تفسیر

قَدْ سَأَلَهَا قَوْمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِهَا كَافِرِینَ»، گروهى پیش از شما نیز از این‌گونه پرسش‌ها كردند آنگاه به سبب آن كافر شدند. این آیه ادامه‌ی آیه‌ی قبل و یک سخن بسیار خطرناک است که باعث شده است که بزرگان دین پاره‌ای از علوم را یاد ندهند و آن اینکه یک عدّه سؤال کردند، بعد از سؤال کردن، قبول نکردند، وقتی قبول نکردند یا از طرف خود قانونی گذاشتند که بدعت‌گذاری می‌شود، یا انکار ضروری دین کردند که هر دو سر از کفر درمی‌آورد! اگر انسان پاره‌ای از سؤالات را بپرسد، بداند و عمل نکرده و انکار کند، ممکن است کافر هم بشود، این کفر، کفر اعتقادی، تشریعی، بدعت‌گذاری و کفر انکار ضروری دین است.

سوره‌ی مبارکه‌ی مائده (5)،آیه‌ی 103

مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِیلَةٍ وَلَا حَامٍ وَلَكِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ ﴿۱۰۳

خداوند هیچ‌گونه بحیره و سائبه و وصیله و حام قرار نداده است (اشاره به چهار نوع از حیوانات اهلی كه در زمان جاهلیّت استفاده از آنها را ممنوع می‏دانستند و این بدعت در اسلام ممنوع شد) ولی كسانی كه كافر شدند بر خدا دروغ می‌بندند و بیشتر آنها نمی‌فهمند.

تفسیر

مَا جَعَلَ اللَّهُ مِن بَحِیرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِیلَةٍ وَلَا حَامٍ»، در این آیه معطّل نمی‌شویم فقط معنای چهار کلمه و یک پیام را به عرض رسانده و ردّ می‌شویم، چون در این آیه حکم انواع شتران بیان شده و ما نه شتربان و نه شتر فروش هستیم، منتهی یک پیام دارد که مربوط به خرافه است و به درد من و شما می‌خورد و می‌توان در مورد آن صحبت کرد.

 بحیرة» به شتری مى‏گفتند كه پنج بار در یک خانه زائیده بود و اگر پنجمین آنها ماده بود، گوشش را شكاف وسیعى مى‏دادند، و آن را بحال خود آزاد مى‏گذاشتند و خوردن گوشت آن را حرام می‌دانستند.

بحیرة» از ماده بحر» به معنى وسعت و گسترش است و اینكه عرب دریا را بحر مى‏گوید به خاطر وسعت آن است و اینكه بحیره را به این نام مى‏نامیدند به خاطر شكاف وسیعى بود كه در گوش آن ایجاد مى‏كردند.

این سخن به دو دلیل خلاف می‌باشد یکی اینکه اسراف است و دیگر اینکه باعث شکنجه‌ی حیوان می‌شود، چون شتری که نمی‌تواند کار کند و به جایی برود و نگه داشته می‌شود تا بمیرد معلوم است که شکنجه می‌شود، به این علّت اسلام هم این حکم را قبول نکرده است.

 سائبه شترى بوده كه دوازده- و به روایتى ده- بچّه در یک خانه یا خانه‌های متعدّد مى‏آورد، آن را آزاد مى‏ساختند و حتّى كسى سوار بر آن نمى‏شد و به هر چراگاهى وارد مى‏شد آزاد بود و از هر آب‌گاه و چشمه‏اى آب مى‏نوشید كسى حقّ مزاحمت آن را نداشت، تنها گاهى از شیر آن مى‏دوشیدند و به مهمان مى‏دادند (از ماده سیب به معنى جریان آب و آزادى در راه رفتن است).

عرب به خاطر زاد و ولد زیاد، آن را سنبل برکت می‌دانستند، منتهی با این سنبل برکت، ضدّ برکت رفتار می‌کردند چون آن را می‌بردند و در دشت و صحرا رها می‌کردند تا یا از گرسنگی بمیرد یا گرگ یا حیوانات درّنده آن را بخورند، و خوردن گوشتش را حرام می‌دانستند.

 وَصِیلَة»، شتری بود که دوقلو می‌زایید و بچّه‌های آن هم یکی نر و دیگری ماده می‌شد، این مورد بسیار کم اتّفاق می‌افتاد که هم شتر دوقلو بزاید و هم جنسشان یکسان نباشد. ذبح کردن و گوشت چنین شتری را نیز حرام می‌دانستند و در صورت ذبح هم گوشتش قابل استفاده نبود. در اینجا لازم به ذکر است که گاهی در زبان عربی سین» یا صاد» در معنا تفاوت بسیاری می‌کند چون وسیله، به معنی ابزار است.

و حام»، شتری بود که به عنوان فحل» (نرینه، قوچ) از آن استفاده می‌کردند که ذبح آن را نیز حلال نمی‌دانستند.

اسلام این چهار حکم را به عنوان خرافه ردّ کرده و در این آیه می‌فرماید: خداوند حکمی ‌به نام بحیره، سائبه، وصیله و حام قرار نداده است. یعنی حکم اینها که شما به واسطه‌ی خرافه می‌گویید حرام است، خداوند چنین حکمی قرار نداده است.

وَ لَكِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ»، امّا کافران به دروغ بر خدا افترا می‌بندند. در آیه قبل عرض شد اگر انسان از خود حکمی ‌قرار داده و به خدا نسبت بدهد بدعت‌گذاری محسوب می‌گردد که در حکم کافر است.

افترا» عبارت است از این که انسان دانسته دروغی را به کسی نسبت دهد، اگر ندانسته بگوید، دروغ گفته است، امّا با وجود این که می‌داند این عیب در فلانی وجود ندارد و بگوید، افترا است. در موضوع مورد بحث نیز اگر دانسته و به دروغ بگوییم این حکم خداوند است اضافه کردن حکم بر احکام خداوند است، و اگر بگوییم این حکم خداوند نیست، کاستن حکمی‌از احکام خداوند می‌باشد که در هر دو صورت بدعت و کفر است.

اشکال مختلف خرافات

وَأَكْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ»، اکثریّت این خرافه‌پرستان عاقل نیستند. تنها پیام آیه‌ی شریفه این است که خرافه‌زدایی واجب است گرچه مردم به آن عادت کرده باشند.

خرافات اشکال مختلف دارد که در اینجا به مواردی از آن اشاره می‌کنیم:

برخی می‌گویند: نمی‌توان در شب، قربانی را ذبح کرد، در حالی که هیچ اشکالی ندارد، مانند اینکه فلان حاجی ساعت یازده شب رسیده است اینها هم صبح مهمان دارند همگی هم کارمند هستند و باید صبح سر کار بروند، بنا است غذا را هم در خانه درست کنند، فلان سبیل کلفت آمده دستی به سیبیلش کشیده و می‌گوید: من به این قربانی امان دادم! باید گفت: تو بی‌جا کردی! مگر این حیوانی جانی است و ما می‌خواهیم او را مجازات کنیم که تو به او امان می‌دهی؟ هر گوشتی که قسمت مهمانی حجّ یا احسان حضرت ابی­ا‌لفضل(ع) یا مراسم مذهبی نمی‌شود، برخی گوشت‌ها در مراسم گناه و در بدن گناهکاران مصرف می‌شود، امّا برخی گوشت‌ها قسمتشان این است که در بدن مؤمنین بوده و وسیله‌ی عبادت آنان می‌گردد، خود این حیوان هم خوشحال بوده و احساس شادی توفیق دارد.

چه در روز  و چه در شب قربانی را می‌توان ذبح کرد منتهی بهتر این است که در روز باشد و قبل از ذبح به او آب داده شود. گاه طرف می‌گوید تازه به او آب داده‌ام، دیگری می‌گوید: نه آب بیاورید و بعد در حالی که پاهای حیوان را بسته است به زور سر او را در آب فرو می‌برد تا آب بخورد. در حالی که مستحبّ است حیوان را از مسیری بیاورند که اگر دلش آب خواست بخورد، پس نباید از خودمان رسمی در آوریم.

گاه برخی دیدن روباه در جادّه را به فال نیک و مشاهده‌ی خرگوش را فال بد می‌گیرند و اگر افسر جریمه کند به آن ربط می‌دهند در حالی که باید گفت:  این که زمان اعتبار گواهینامه‌ی تو به پایان رسیده و یا اتومبیلت بیمه ندارد این موضوع به خرگوش بیچاره ربطی ندارد، آیا خرگوش به افسر پیامک داد که مهلت گواهینامه تو پایان یافته است؟! اینها خرافاتی هستند که به وفور در بین اغلب مردم وجود دارد.

گاه وقتی عروس می‌آید او را نگه می‌دارند، یک تخم مرغ زیر پایش می‌گذارند تا از روی آن ردّ شود، تا چشم شور بترکد، در حالی که ما در تعالیم دینی چنین چیزی نداریم، امّا دادن صدقه و خواندن آیه‌ی و ان یکاد» توصیه شده است و یا وارد شده است که و ان یکاد» کنار عروس باشد، یا گفته شده برخی دعاها را بالای سر نوزاد نبرید، بلکه دعا را زیر بالش کودک بگذارید و بعد کودک را وارد اتاق کنید.

عدد سیزده با دوازده هیچ فرقی ندارد، پلاک سیزده، چهارده و دوازده هیچ فرقی با هم ندارند امّا در همین مرکز استان می‌توان چندین خانه را به شما نشان داد که نوشته 1+12یا 1-14، این خانه‌ها تابلو دارند که صاحبانشان بی‌عقل و خرافه‌‌پرست هستند. در روستاها هم شاخ گاوهای بزرگ جلوی درب خانه‌ها است، اینها هم عقل ندارند، آن شاخ هیچ ربطی به بد نظر ندارد، اینها باید گفته شوند امّا با گفتن هم مردم عادات غلط خود را ترک نمی‌کنند.

آتش چهارشنبه سوری برای باز شدن بخت انسان، هیچ کاری نمی‌کند امّا نمی‌توان آن را برای نادانان فهماند، می‌گویند: سرخی تو از من، زردی من از تو! اینها خرافه است و باید گفته شود؛ چه گوش کنند چه گوش نکنند؛ امّا به نام دین نباید مطرح کنند.

نذر باید رجحان داشته باشد، نمی‌توان گفت: من نذر کرده‌ام که اگر این شتر در خانه‌ی ما پنج شکم بزاید گوشت آن بر ما حرام است، یا نذر کرده‌ام سرم را قمه بزنم، یا نذر کرده‌ام فلان کار انجام بگیرد همسرم را طلاق دهم؛ همه‌ی این نذرها باطل است و هیچ کدام رجحان نداشته و چنین نذرهایی هرگز از اوّل منعقد نمی‌شوند.

انسان خرافی بی‌عقل است با هر میزان تحصیلات یا هر نوع فکری که داشته باشد، برخی وقتی می‌شنوند فلانی کارش به طلاق کشیده است اغلب خانم‌های آذری به سینه‌ی خود می‌زنند تا این بلا از آنان دور گردد، یا افرادی که قدری کلاسشان پایین است به یقه‌ی لباس خود تف می‌کنند! اینها در فرهنگ دین وجود دارند و همه خرافه است و مانعی در مقابل هیچ اتّفاقی ایجاد نمی‌کند.

گاه در بین آقایان اگر فردی با صدای بلند آه کشیده و گریه کند می‌گویند: زندگی شما خراب می‌شود تو اینجا بنشین و خارج مشو تا این بدخواه بیرون برود و بعد ببینیم چه خاکی به سرمان کنیم ، این هم باوری باطل و خرافی است.

اغلب در مراسم عقد اگر کسی چاقو در دست داشته باشد یا دست‌هایش را به هم قفل کند تذکّر می‌دهند که دست‌هایتان را روی زانوهایتان بگذارید و کسی دستش را مشت یا در هم قفل نکند! به اینان باید گفت: اگر با این کارها بخت عروس و داماد بسته می‌شود، همان بهتر که بسته شود!

در یکی از مأموریّت‌های تبلیغی به بنده گفتند فلان سیّد که تریلی و خانه دارد، می‌گوید اگر به من پول ندهند من زبانشان را می‌بندم! گفتم: من می‌گویم چیزی به او ندهید او بیاید و زبان مرا ببندد، میزبان گفت: حاج آقا! اسلام به زبان شما بسیار نیاز دارد! گفتم: اگر او زبان مرا می‌بندد بگذارید ببندد، من می‌خواهم لال باشم و هیچ چیز ندادم! گفته بود: تا فردا صبح به آن شیخ مهلت می‌دهم اگر پشیمان نشد زبانش را خواهم بست. گفتم: اگر تا فردا ظهر یا حتّی شب هم بماند من چیزی نخواهم داد. شب از آن منطقه گذاشت و رفت. ما در دین چنین چیزهایی نداریم انسان باید در برابر این خرافه‌ها محکم بایستد و به هر چه پیش آید خوش آید» معتقد باشد و بداند که هرگز از دین ضرری نمی‌رسد.

تفسیر سوره مبارکه مائده جلسه پنجاه و ششم- قسمت دوم

تفسیر سوره مبارکه مائده جلسه پنجاه و ششم- قسمت اول

تفسیر سوره مبارکه مائده جلسه پنجاه و پنجم- قسمت دوم

هم ,آب ,امّا ,حکم ,یک ,دین ,است و ,آن را ,است که ,و به ,را به ,وَلَا وَصِیلَةٍ وَلَا ,الَّذِینَ كَفَرُوا یَفْتَرُونَ ,كَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى ,یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

همسفران نمایندگی دانیال اهواز Hae Hyuk درگاه رسمی اطلاع رسانی فعّالیّـت های علمی پژوهشی دکتر رضا دادگر جامعه القرآن العالمیه و دارالتبلیغ حضرت امام حسین علیه السلام تاسیس 1387 ciaproxinan جدیدترین برنامه ها کار دله هنوزم که هنوزه دوسش دارم monsekimphe دل نوشته های من Sylvia's life