توسطحجّتالاسلام والمسلمین جناب دكتر حسین ایمانی به تاریخ ۹۵/۵/۵
سورهی مبارکهی مائده (5)،آیهی 101
یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیَاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْتَسُؤْكُمْ وَإِنْ تَسْأَلُوا عَنْهَا حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْعَفَا اللَّهُ عَنْهَا وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ ﴿۱۰۱﴾
ترجمه: ایكسانی كه ایمان آوردهاید از مسائلی سؤال نكنید كه اگر برای شما آشكار گردد شمارا ناراحت میكند، و اگر به هنگام نزول قرآن از آنها سؤال كنید برای شما آشكار میشود،خداوند آنها را بخشیده (و از آن صرف نظر كرده) است و خداوند آمرزنده و حلیم است.
تفسیر
قبل از شروع تفسیر ابتدا به شأن نزول آیهی شریفه اشارهنموده سپس به یک سؤال علمی که بعد از مطرح کردن شأن نزول به ذهن میرسد جواب دادهو آنگاه پیامهای آیه مطرح میشود که بسیار مهمّ است. چون آیات شریفه مورد بحث ازجمله آیاتی است که در زندگی بسیار به درد میخورد و اینطور نیست که در سال یا درطول عمر یک بار مورد استفاده قرار بگیرد.
در شأن نزول آیات فوق در منابع حدیث و تفسیر، اقوال مختلفىدیده مىشود، ولى آنچه با آیات فوق و تعبیرات آن سازگارتر است شأن نزولى است كه درتفسیر مجمعالبیان از علىبن ابىطالب(ع) نقل شده است كه روزى پیامبر(ص) خطبهاى خواند و دستور خدا رادربارهی حجّ بیان كرد شخصى بنام عكاشه- و به روایتى سراقه- گفت آیا این دستوربراى هر سال است، و همه سال باید حجّ بجا بیاوریم؟
پیامبر(ص) به سؤال او پاسخ نگفت، ولى او لجاجت كرد و دو یا سه بار،سؤال خود را تكرار نمود. پیامبر(ص) فرمود: واى بر تو چرا این همه اصرار مىكنى اگر در جواب توبگویم بلى، حجّ در همه سال بر همهی شما واجب مىشود و اگر در همه سال واجب باشدتوانایى انجام آن را نخواهید داشت و اگر با آن مخالفت كنید گناهكار خواهید بود،بنابراین مادام كه چیزى به شما نگفتهام روى آن اصرار نورزید زیرا (یكى از) امورىكه باعث هلاكت (بعضى از) اقوام گذشته شد این بود كه لجاجت و پر حرفى مىكردند و ازپیامبرشان زیاد سؤال مىنمودند، بنابراین هنگامى كه به شما دستورى مىدهم بهاندازهی توانایى خود آن را انجام دهید (اذا امرتكم من شىء فاتوا منه ما استطعتم)و هنگامى كه شما را از چیزى نهى مىكنم خوددارى كنید»، آیات فوق نازل شد و آنها رااز این كار باز داشت»[1].
آیهی شریفه قبل از حجّةالوداع نازل شده است، پیامبرگرامی اسلام(ص) قبل از حجّةالوداع یک بار به حجّ تمتع رفتهاند و دوّمین حجّشان،حجةالوادع بود چون در سال هشتم هجری مکّه را فتح کردند، در سال نهم هجری بهحجّ رفتند و در سال دهم هجری هنگام رفتنبه حجّ فرمودند هرکس با هر شرایطی میتواند به مکّه بیاید، معلوم بود که آخرین سالعمر شریف پیامبر(ص) است.
در سال قبل از حجّةالوداع یعنی زمان نزول آیهی موردبحث، پیامبر(ص) احکام حجّ را آموختند، احکام حجّ از احکام سخت دین میباشد وکوتاهی در مورد هر حکم، جریمه دارد و جریمهاش نیز به صورت نقد بر ذمّهی انسانتعلّق میگیرد؛ به این علّت، حجّاج باید به دقّت آن را بیاموزند و به انجام آناهتمام ورزند. حال فریضهی حجّ با این همه سختی در عمر هر مسلمان یک بار واجب شدهاست اگر در هر سال یک بار واجب بود بسیار سختتر میشد، چون حجّ مقدّمات و مقارناتدارد و مسلمانی بیکار میطلبید که سالی 38 روز برای حجّ وقت بگذارد.
برخی میگویند: چه کسی گفته حجّ بر من واجب است، بهعنوان مثال تهیّهی جهیزیّهی دخترم و مانند آن حجّ من است. شیخ صدوق در كتاب الفقیه»از امام صادق(ع) از اجدادشان روایتمىكند: رسول خدا(ص) در ضمن وصیّتى بهأمیرالمؤمنین(ع) مى فرماید: یا علىّ! كسی كهحجّ را به تأخیر اندازد تا اینكه مرگ او را فرا گیرد، خداوند او را در روز قیامت،یهودى یا نصرانى مبعوث خواهد نمود»[2].
لازم به ذکر است که منظور از اقوام گذشته در شأن نزول،بنیاسرائیل بودند. روزی جوانی در بنیاسرائیل کشته شد چون تعیین قاتل از طریق عادّی ممكن نبود و ادامهیاین وضع ممكن بود موجب فتنه و قتل عظیم شود، نزد موسی(ع) آمدند تا او از خدا بخواهد قاتل را معرّفی كند.
موسی(ع) حلّ مشكل را از درگاه خدا خواست، خداونددستوری به او داد، موسی(ع) آن دستور را به قومخود چنین بیان كرد: خداوند به شما دستور میدهد ماده گاوی را ذبحكنید و قطعهای از بدن آن را به مقتول بزنید، تا زندهشود و قاتل را معرّفی كند و درگیری پایان یابد.
بنیاسرائیل گفتند: آیا ما را مسخره میكنی؟ موسی(ع) گفت: به خدا پناه میبرم از اینكه از جاهلان باشم.
بنیاسرائیل اگر كار را در همین جا ختم میكردند، زود به نتیجه میرسیدند، ولی بر اثرسؤالهای مكرّر، خودشان كار خود را دشوار نمودند، به موسی(ع) گفتند: از خدا بخواه برای ما روشن كند كه اینماده گاو، باید چگونه باشد؟ موسی(ع) گفت: خدا میفرماید: ماده گاوی كه نه پیر و از كارافتاده، و نه جوان باشد، بلكه میان این دو باشد، آنچه به شما دستور داده شد زودانجام دهید. بنیاسرائیل گفتند: از خدا بخواهد كه چه رنگیداشته باشد. موسی(ع) گفت: خداوند میفرماید: گاوی زردرنگكه رنگ آن بینندگان را شاد سازد. بنیاسرائیل گفتند: از خدا بخواه بیشتر توضیحدهد، زیرا چگونگی این گاو برای ما مبهم است، اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد.
موسی(ع) گفت: خداوند میفرماید: گاوی باشد كهبرای شخم زدن رام نشده، و برای زراعت آبكشی ننموده است و هیچ عیب و رنگ دیگری دراو نیست. بنیاسرائیل گفتند: اكنون مطلب روشن شد. حقّمطلب را برای ما آوردی»[3].به اینعلّت بنیاسرائیل به امّت بهانهجو معروف گشتهاند و اگر کسی در مورد چیزی سؤالاتبیمورد بکند میگویند بهانههای بنیاسرائیلی میآورد.
منظور از سؤال از اهل ذکر در قرآن
سؤالی علمی که در اینجا مطرح میشود این است که چراخداوند در آیهی مورد بحث میفرماید سؤال نکنید و در آیهی دیگر میفرماید: فَاسأَلواأهلَ الذِّكرِ إن كُنتُم لا تَعلَمونَ»[4]،اگر خود نمىدانید از اهل ذکر و افرادی که به مسأله آشنا هستند و حضور ذهندارند، بپرسید؟ راه جمع این دو آیه این است که سؤالهای واجب و ضروری پرسیده شودولی سؤالهای بیخود مطرح نگردد.
طلبهای بود که سیزده سال درس خوانده بود امّا اعتمادبه نفس نداشت و استادانش مدام میگفتند که تو میتوانی به تبلغ بروی، ولی او بهانهمیآورد و نمیپذیرفت و میگفت: شاید چیزی پرسیدند که من بلد نبودم؟! بالاخرهاستادی همهی امکانات را فراهم کرد و او را به تبلیغ فرستاد. طلبه سوار بر اسب میرفتکه شخصی او را صدا کرد و پرسید: قربان نام حضرت ابیالفضل(ع) گردم نام همسرشان چهبود؟ طلبه بازگشت و گفت: استاد دیدی آبرویم در همین ابتدای کار رفت، استاد گفت:نادان نباش این از سؤالات واجب نیست که با ندانستن آن آبروی تو برود، میگفتیسکینه بود اگر او میگفت که نه نامش لبابه است میگفتی روایات مختلف است. آنبیچاره برگشت باز در بین راه فردی پرسید: نام پدر زن حضرت ابیالفضل(ع) چه بود؟گفت اباالفضل(ع) نخواهد گذاشت من به تبلیغ بروم، باز نزد استاد بازگشت و گفت کهنمیتواند به تبلیغ برود.
اینگونه سؤالات از سؤالات بیخود است، نام همسر حضرتابیالفضل(ع) لبابه یعنی عاقلک یا بسیار عاقل است، و نام پدر زنشان عبداللهبن عبّاس است. اگر کسی اینها را نداندچیزی نمیشود و در قیامت هم از اینگونه مسائل سؤال نمیشود. اینها واجب نیستند واگر یا خانم جلسهای اینها را نداند طوری نمیشود. البتّه امروزه گاه علاوهبر اینها میپرسند: بگو ببینم قبل از بانکیمون، دبیر کلّ سازمان ملل که بود؟اینها چیزهایی نیست که اگر انسان آنها را نداند باعث سرشکستگی او شود، واجبات،محرّمات و مستحبّات را بداند گرچه مکروهات را هم نداند باز طوری نیست.
سؤال دیگری که در اینجا مطرح میشود این است که آیا آیه اعتقادی، اجتماعی یا عمومیاست؟ جواب این است که آیهی شریفه جزو آیات عمومی است که شامل مسائل اعتقادی،اجتماعی و فردی است. به عنوان مثال فلان ش را طلاق داده یا طلاق گرفته، بهمحض دیدنشان میپرسند چرا طلاق گرفتی؟ یا چرا طلاق دادی؟ یا یک عدّه وقتی به عیادتمریض میروند تمام جزئیات بیماری او را میپرسند و مریض بیچاره مجبور میشود آن رابه همهی عیادتکنندگان توضیح دهد در حالی که میتوان گفت: الحمدلله خوب هستید،خطر رفع گردیده، ضرر دنیوی خیلی مهمّ نیست! به چنین افرادی باید گفت مسائل شخصیافراد ارتباطی به شما ندارد و سفارش شده است که سؤالهای بیخود پرسیده نشود.
مسئولین، بعضی از مطالبی را که میدانند، نباید در اختیار عمومبگذارند. نظیر مسائل اقتصادی مانند کمبود گندم و. زمانی در کشور ما ذخیرهی گندمبه یک هفته رسید، اگر این موضوع در اخبار گفته میشد و حتّی میگفتند: نگران نباشیدانشاءالله کشتیها میرسند، باز نان که سهل است مردم از شدّت نگرانی بیسکوئیتهایدر مغازهها را نیز میخریدند.
یک سال قبل در چند مدرسهی بالانشین تبریز شپش دیده شد،این را در همه جا پخش کردند؛ معلوم نبود که شامپو یا داروی عدّهای در دستشانمانده بود یا واقعیّت داشت، 2 میلیون و 400 هزار نفر را نگران کردند که شپش پیداشده است.
چنین خبرهایی کم نیستند منتهی نباید بگذاریم پارهای ازچیزها در صفحهی حوادث رومهها چاپ شده و علّتش گفته شود. به عنوان مثال اکنوندر چهارراهها رومه فروشها برای فروش بیشتر رومهی خود، جار زنند که خفاششب یا عقرب سیاه دستگیر شد! اگر اجازه داده شود این پروندهها با جزئیاتش نوشتهشود که زن همدستی کرده و همسرش را کشتهاند، یا شوهری زنش را کشته و در چمدانگذاشته در چاه انداخته و چاه را آتش زده است؛ مردی که این رومه را میخواند،وقتی به منزل میآید بدبین میآید، یا خانمی که این خبر را میشنود شب نمیتواندبخوابد و با خود میگوید مبادا امشب شوهرش دیوانه شده و او را بکشد! پس جزئیاتهرگز قابل انتشار نیست، اگرچه با انتشار آن، تیراژ رومه چهار یا پنج برابر شدهو بسیار سودآور باشد، امّا بدبینی در جامعه بوجود میآید.
اکنون قضیّهی حقوقهای نجومی پخش شده است، کلّ اینافراد نهصد نفر هستند که 57 نفرشان بالاترین حقوق را میگرفتند، در حالی که اکنونتعداد حقوقبگیران بازنشستگی و کارمندان، بالغ بر 9 میلیون و 300 هزار نفر میباشند،و نهصد نفر در برابر این تعداد کارمند درصد بسیار ناچیزی است. به کسانی که ایناخبار را پخش میکنند باید گفت: این مسائل را نگویید، آنها را دستگیر کنید، اعدامهم بکنید، مصادره هم بکنید، وقتی حکم به نتیجه رسید بگویید چپاول کرده بودند و بهاین صورت هم برخورد گردید.
وقتی این اخبار پخش میشود یکی هم که قبض آبش را ندادهو آبش را قطع کردهاند، یا گرانفروشی کرده و دستگیرش کردند میگوید: چرا وقتیبرخی 800 میلیون تومان میخوردند مانع نشدند؟ در پاسخ باید گفت: فرقی ندارد آن همخلاف است، این هم خلاف است تو متدیّن هستی و با این آب غسل کرده و وضو گرفتهایقرار نیست جایی خلافی انجام شد بگوییم خلافهای دیگر هم اشکالی ندارد؟ خلاف، خلافاست یکی پیچ را گران میفروشد و یکی هم بستنی را گران میفروشد یکی هم رشوه میگیرد؛اینها اعتماد مردم را از بین میبرد به این علّت عقل و وحی حکم میکند که در جامعهنگذاریم هر خوراک فکری پخش شود.
اکنون موارد بیربطی مطرح میگردد مانند اینکه از فردآگاهی میپرسند که آیا سال آینده بنزین گران خواهد شد؟ یک جواب این است که بگویدباید صبر کنیم ببینم مجلس چه تصمیمی میگیرد و با این حرفش جلوی گران شدن سه ماهزودتر را میگیرد؛ جواب دیگر این است که بگوید بله سیصد تومان گران خواهد شد و بااین کارش از هماکنون به تورّم دامن میزند.
نوع گویندگی و خبردهی گاه آرامش جامعه را به هم میزند،پس برای جلوگیری از تشویش اذهان و حفظ امنیّت ذهنی مردم بایستی اجازه ندهیم هر سخنگفته شده و هر چیزی چاپ گردد.
قابل تأمّل است که وم عبرتگیری از آیهی مورد بحثبرای یک روز و یک بار نیست، بلکه در طول سال، هفته و ماه و حتّی در طول ساعاتزندگی به دردمان میخورد.
عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلیمٌ»،اگر در موردی ندانسته به حرام افتادید، خداوند ارتکاب حرام ندانسته را عفو میکندو خداوند پردهکش بسیار بردبار است. اگر بنا بود که خداوند در اوّلین لحظهای کهما گناه کردیم، مجازات کند، با گناه چشم، کور شویم، با گناه دست، چلاق شویم، باگناه زبان، لال شویم، با گناه گوش، کر شویم، هیچکدام از اعضاء ما سالم نمیماند،امّا خداوند حلیم و بردبار است و مرتّب مجال توبه میدهد، یک جمعه، یک روز یا حتّییک ساعت قبل از پیدایش علایم مرگ توبه را از انسان قبول میکند. غَفُورٌحَلیمٌ» اشعار دارد به وجه و علّت مهلت دادن خدا برای توبهی توبهکار، به اینمعنا که انشاءالله اهل گشته و به راه راست هدایت میشود!
[1] - تفسیر" مجمع البیان" وتفسیر" در المنثور" و" المنار" در ذیل آیه مورد بحث باتفاوتهایى این شان نزول را نقل كردهاند. به نقل از تفسیر نمونه ج5 96.
[2] - من لایحضرهالفقیه، ج ۴، ص ۳۷۵.
[3] - مضمون آیات 67 تا 71 سورة بقره.
[4]-سورهی نحل، آیهی 43.
تفسیر سوره مبارکه مائده جلسه پنجاه و ششم- قسمت دوم
ع ,كه ,سال ,یک ,حجّ ,خداوند ,است که ,موسی ع ,او را ,را به ,این است
درباره این سایت