محل تبلیغات شما

توسطحجّت‌الاسلام والمسلمین جناب دكتر حسین ایمانی به تاریخ ۹۵/۳/۴

بسم الله الرحمن الرحیم

سوره‌ی مبارکه‌ی مائده (5)،آیه‌ی 92

وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْتَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبینُ ﴿92

ترجمه: اطاعت خدا و اطاعتپیامبر كنید! و (از مخالفت فرمان او) بترسید! و اگر روى برگردانید، (مستحقّ مجازاتخواهید بود)، و بدانید بر پیامبر ما جز ابلاغ آشكار، چیز دیگرى نیست (و این وظیفهرا در برابر شما انجام داده است).

ادامه‌ی تفسیر آیه‌ی شریفه از جلسه‌ی قبل

پیام‌ها

1- دو نکته در تکرار أطیعُوا»وجود دارد، نکته‌ی اوّل عبارت از این است که اطاعت خدا و اطاعت رسول در عرض هم نیستند،یعنی مقام آنها یکی نیست، اطاعت از خدا به خاطر خود خدا است، امّا اطاعت از رسولخدا(ص) به خاطر خود رسول خدا(ص) نیست بلکه به خاطر خدا است، یعنی چون خدا فرموده،از ایشان باید اطاعت کرد. پس اطاعت از رسول خدا(ص) در طول اطاعت از خدا واجب استنه بذاته، وگرنه هیچ فردی بر فرد دیگر هیچ گونه اختیار و ولایتی ندارد، بنابراین أطیعُوا»‌یاوّل بِذاتِةِ» و أطیعُوا»‌ی دوّم بِسَبَبِهِ» می‌باشد.

نکته‌ی دوّم عبارت از این است که رسول خدا(ص) تنهامأمور نیست که فرمایشات خدا را بیان کند بلکه خود ایشان نیز شئوناتی دارند، چوناگر فقط مأمور به بیان فرمایشات خدا بود دیگر تکرار أطیعُوا» لازم نبود،با این توضیح که پیامبر گرامی اسلام(ص) سه شأن دارند:

الف) مبیّن احکام ذات حقّ می‌باشند که در اینجا سخنانخداوند را شرح می‌دهند.

ب) قضاوت در امور مردم که نشان ایمان است، چنانکهخداوند می‌فرماید: فَلا وَ رَبِّكَ‏ لا یُؤْمِنُون وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً»[1]سوگند به پروردگار تو، ایمان آنها کامل نخواهد شد تا زمانی که تو را در آن مواردکه حکم می‌کنی با مقام تسلیم درک کنند. در اینجا یُسَلِّمُوا» به معنایسلام فرستادن نیست بلکه به این معنا است که گردن بنهند گردن نهادنی، تسلیم شوندتسلیم شدنی و اطاعت نمایند اطاعت کردنی خاصّ.

ج) به اقتضای زمان و مکان شارع می‌باشند، شارع یعنیقانون‌گذار، به این معنا که امر پیامبر(ص) مساوی با امر خداوند تلقّی می‌گردد.

2- ترس ازخطر سرپیچی فرمان خدا و رسول خدا(ص): وَاحْذَرُوا» نشان می‌دهدکه شیطان درونی ما که عبارت از نفس ما است، مرتّب ما را از عبودیّت حق‌تعالی بازمی‌دارد.

داستان ملاقات عجیب شیخ حسنبا امام زمان(ع)

عالم ثقه شیخ باقر کاظمی مجاور در نجف حدیث کرد کهدر نجف اشرف مرد مؤمنی بود که او را شیخ محمّد حسن سریره می‌نامیدند. او در سلکاهل علم و مرد با صداقتی بود، بیمار بود و در نهایت تنگدستی و فقر و احتیاج، زندگیمی‌کرد، حتّی قوت و غذای یومیّه‌ی خود را نداشت و بیشتر اوقات به خارج نجف دربیابان، نزد اعراف اطراف نجف می‌رفت تا این که قُوت و آذوقه‌ای برای خود تهیّه کندامّا آنچه به دست می‌آورد او را کفایت نمی‌کرد. با همین حال، سخت دوست داشت بادختری از اهل نجف ازدواج کند که عاشق او شده بود و او را از خانواده‌اش خواستگاریکرده بود امّا فامیل‌های آن زن به سبب فقر و تهیدستی شیخ، به او جواب مثبت ندادهبودند و او از جهت این ابتلا در همّ و غمّ شدید بود.

هنگامی که تهی‌دستی و بیماری او شدّت یافت و ازازدواج با آن زن مأیوس شد تصمیم گرفت چهل شب چهارشنبه به مسجد کوفه برود تا بلکه حضرتصاحب الامر عجل اللّه فرجه را از ناحیه‌ای که نمی‌داند ببیند و مراد خود از اوبگیرد.

شیخ باقر می‌گوید: شیخ محمّد گفت: من چهل شبچهارشنبه مواظبت کردم بر رفتن به مسجد کوفه، هنگامی که شب آخر فرا رسید شب زمستانیو تاریکی بود و باد تندی می‌وزید و کمی هم باران می‌بارید و من هم در دکّه‌های دربورودی مسجد کوفه یعنی دکّه‌ی شرقی مقابل درب اوّل که هنگام ورود به مسجد طرف چپاست نشسته بودم و نمی‌توانستم به سبب خونی که در اثر سرفه از سینه‌ام می‌آمد بهداخل مسجد بروم و با من هم چیزی نبود که خود را از سرما حفظ کنم و این وضعیت سینه‌امرا تنگ کرده و بر غم و غصّه‌ی من شدّت بخشیده و دنیا در چشمم تیره شده بود و باخود فکر می‌کردم که این 39 شب پایان گرفت و این آخرین شب است و من کسی را ندیدم وچیزی هم بر من ظاهر نشد و من گرفتار این سختی عظیم هستم و این همه سختی و مشقّت وترس را در این چهل شب تحمّل کردم که از نجف به مسجد کوفه آمدم و حاصل آن یأس وناامیدی از ملاقات و برآورده شدن حاجاتم بود.

در این میان که در اندیشه بودم و کسی در مسجد نبود،آتشی روشن کردم تا قهوه‌ای را که از نجف با خود آورده بودم گرم کنم، زیرا عادت بهآن داشتم و نمی‌توانستم آن را ترک کنم و قهوه هم بسیار کم بود، ناگهان شخصی رادیدم که از ناحیه‌ی درب اوّل، به سوی من می‌آمد.

هنگامی که او را از دور مشاهده کردم ناراحت شدم وبا خود گفتم این عرب بیابانی از اطراف مسجد نزد من آمده است تا قهوه‌ی مرا بنوشد ومن بدون قهوه در این شب تاریک بمانم و این امر هم بر اندوه من اضافه کرد. در اینبین که من در اندیشه بودم او نزدیک من آمد و به من به اسم سلام کرد و در برابرمنشست و من در تعجّب شدم از این که او اسم مرا می‌داند و گمان کردم از اعراب اطرافنجف است که من نزد او می‌روم.

از او سؤال کردم از کدام قبیله هستی؟ فرمود: ازبعضی از آنها، من شروع کردم به شمردن طوایف اعراب اطراف نجف، او در پاسخ جواب می‌داد:نه! و من هر طایفه‌ای را ذکر می‌کردم او می‌فرمود: از آنها نیستم. این امر مراخشمگین کرد و به او گفتم آری تو از طریطره هستی و این را به صورت استهزا گفتم واین لفظی است که معنی ندارد، او از سخن من تبسّم کرد و فرمود: چیزی بر تو نیست کهمن از کجا باشم امّا چه چیز سبب شده که تو به اینجا آمده‌ای؟

من به او گفتم: برای چه سؤال می‌کنی؟ فرمود: ضرریبه تو نمی‌رسد اگر ما را خبر کنی. من از حسن اخلاق و شیرینی طبع و گفتار او تعجّبکردم و دلم میل به او پیدا کرد و او هر مقدار سخن می‌گفت محبّت من به او زیادتر می‌گشت.برای او سیگار از تتن درست کردم و به او دادم فرمود: تو بکش من نمی‌کشم. در فنجانبرای او قهوه ریختم و به او دادم او گرفت و کمی از آن نوشید و باقی را به من داد وفرمود: تو آن را بنوش، من آن گرفتم و نوشیدم و تعجّب کردم که او تمام فنجان راننوشیده بود، امّا محبّت من هر آن به او زیاد می‌شد، به او گفتم : ای برادر !خداوند تو را در این شب به سوی من فرستاده تا انیس من باشی.

آیا با من نمی‌آیی که نزد قبر مسلم(ع) برویم و آنجا بنشینیم و با یکدیگر صحبتکنیم؟ فرمود: با تو می‌آیم امّا جریان خودت را بگو. به او گفتم من واقع را برایشما می گویم، من در نهایت فقر و نیازمندی هستم از آن وقتی که خود را شناختم، و بااین فقر مبتلا به سرفه هستم و سال‌هاست که خون از سینه‌ام بیرون می‌آید و معالجه‌یآن را نمی‌دانم و به دختری از اهل محلّه‌ی‌مان در نجف اشرف تعلّق خاطر پیدا کرده‌امو به سبب تنگدستی میسّر نشده است که او را بگیرم، گروهی از دوستان مرا مغرور کردندو به من گفتند : در حوایج خود قصد کن صاحب امان(ع) را و چهل شب چهارشنبه در مسجد کوفه بیتوته نما کهاو را خواهی دید و حاجت تو را برآورده سازد و این آخرین شب از چهل شب است و من دراین شب چیزی ندیدم و در این شب‌ها من تحمّل مشقّت‌های زیادی کردم و این سبب آمدنمن و این خواسته‌ها و حوائج من می‌باشد.

آن شخص در حالی که من غافل بودم و توجّه نداشتم بهمن فرمود: امّا سینه‌ات خوب شد و امّا آن زن را به زودی می‌گیری و امّا تهی‌دستی وفقر تو باقی می‌ماند تا از دنیا بروی و من هیچ توجّه به این سخنان نداشتم. به اوگفتم : به کنار قبر مسلم نمی‌روی؟ فرمود: برخیز، برخاستم و متوجّه جلوی خود بودم،هنگامی که وارد زمین مسجد شدم به من فرمود: آیا نماز تحیّت مسجد نمی‌خوانی؟ گفتم :چرا می‌خوانم، سپس او نزدیک شاخص که در مسجد است ایستاد و من هم پشت سر او بهفاصله ایستادم و تکبیرة الاحرام گفته مشغول قرائت سوره‌ی فاتحه شدم .

من مشغول نماز بودم و سوره‌ی حمد را می‌خواندم اونیز فاتحه را قرائت می‌نمود امّا من قرائت احدی را همانند او از زیبایی نشنیدهبودم. در آن هنگام با خود گفتم: شاید این شخص صاحب امان(ع) باشد و یاد سخنان او افتادم که دلالت بر آن می‌کرد،هنگامی که این مطلب در دلم خطور کرد، آن بزرگوار در حال نماز بود ناگهان نور عظیمیاو را احاطه کرد که دیگر شخص آن بزرگوار را به سبب آن نور نمی‌دیدم امّا او همچناننماز می‌خواند و من صدای او را می‌شنیدم.

هنگامی که صبح شد متوجّه قول او شدم که فرمود: سینه‌اتخوب شد، دیدم سینه‌ام صحیح و سالم است و دیگر سرفه نمی کنم و یک هفته بیش نگذشت کهخداوند گرفتن آن زن همسایه را آسان کرد و از جایی که گمان نمی‌کردم فراهم شد. امّافقر و تهیدستی‌ام همچنان باقی ماند چنان که حضرت صاحب(ع) خبر داده بود[2]».

بنابراین شیطان درونی نفس فعّال است، در اطاعت هم زحمتوجود دارد، اطاعت همیشه نماز و تسبیح نیست، شارع گاهی خواهد گفت: از پول خود بگذر،گاهی خواهد گفت: جان خود را به زحمت بیانداز، گاهی خواهد گفت: به چشم خود که بهخواب گرم شده است، آب سرد بزن و نماز شب بخوان، گاهی خواهد گفت: شب احیا است اگرخسته هم هستی بیدار بمان، با خداوند راز و نیاز کن، گاهی خواهد گفت: برای صله‌یرحم خود را بشکن، کوتاه بیا؛ تمام اینها سختی دارد در حالی که شیطان نفس خواهدگفت: اعمالی که انجام می‌دهی کافی است، تو فقط به بهشت برو، جنّات عالیه هم نباشد،اشکال ندارد. ‍‍‍

پس وَاحْذرُوا» یعنی خود را از فتنه‌ی نافرمانینفس دور نگه دارید، فتنه‌ی سرپیچی از فرمان خدا و رسول خدا(ص) همیشه وجود دارد وهمیشه هم خطرناک است. داشتم داشتم مهمّ نیست، دارم دارم مهمّ است، انسان ازاعتماد، صداقت، پایداری و اطاعت خالصانه نتیجه خواهد گرفت، به این علّت تذکّر دادهو وَاحْذَرُوا» فرمود، وگرنه آن لازم نبود و جمله با أطیعوا» تماممی‌شد.



[1] - سوره‌ی نساء، آیه‌ی65.

[2] - منبع:امام مهدی-نظریمنفرد-حکایت 10.

تفسیر سوره مبارکه مائده جلسه پنجاه و ششم- قسمت دوم

تفسیر سوره مبارکه مائده جلسه پنجاه و ششم- قسمت اول

تفسیر سوره مبارکه مائده جلسه پنجاه و پنجم- قسمت دوم

خدا ,شب ,اطاعت ,امّا ,مسجد ,تو ,به او ,و این ,و من ,او را ,در این

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ermilopea اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها ❈Kim Hyun Joong IRfans❈ مرکز نیکوکاری مسجد قائم آل محمد (عج) مقاله ای دانشگاه های برتر گروه زبان انگلیسی متوسطه اول استان بوشهر karikator999a لباس مشکی محرمی مردانه و زنانه با جنس واقعی درجه A { عمده و تکی } بهترین ها مطالب اینترنتی